loading...

دانلود رایگان گلچین بهترین ها

پایان نامه های ایران داک Published by 92 onآگوست 27, 2017   Please enter banners and links.   فصل اول رحمت و مهرحضرت او،بنابر معارف الهیه و اعتقاد

 

Please enter banners and links.

 

فصل اول


رحمت و مهرحضرت او،بنابر معارف الهیه و اعتقاد اهل دل و متخصصان علوم اسلامی دارای جلوه عام وجلوۀ خاص است،که از جلوۀ عامش تعبیر به رحمت رحمانیه و از جلوه خاصش تعبیر به رحمت رحیمیه می شود. رحمت عام خداوند شامل دوست و دشمن و مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکار می باشد ولی رحمت خاص ویژه بندگان مطیع و صالح و فرمانبردار است،زیرا آنها به حکم ایمان و عمل صالح،شایستگی این را یافته اند که از رحمت و بخشش و احسان خاصی که آلودگان و تبهکاران از آن سهمی ندارند،بهره مند گردند.

1-2-بیان مسأله
فضل و رحمت الهی در حیات انسانها از جایگاه ویژه ای برخوردار است و پیدایش و خلقت همه امور در جهان هستی بوسیله خداوند در حقیقت نشان از مهر و محبت اوست و اگر فضل و رحمت الهی نبود هیچ چیز آفریده نمی شد.خداوند در آیه 156سوره اعراف می فرماید: «و رحمتی وسعت کل شی ء»، (رحمتم همه چیز را فرا گرفته)،رحمت برگرفته از ریشۀ«رحم»به معنای مهربانی و دلسوزی بسیار است،«رحم»و «رحمت»وقتی درباره انسان به کار می رود به همین معنا یعنی دلسوزی و دل نازکی و مانند آن است ولی در خداوند متعال معنایش افاضه خیر بر مستحق خیر است.آن هم به مقداری که او استحقاق آن را دارد.یعنی خداوند متعال بسته به زمینه و ظرفیت پذیرش،به هرکس و همه چیز(خیر مادی و معنوی)به او عنایت میکند،این معنای رحمت خداوند است.(طباطبایی،1380، 19/156)به عبارت دیگر رحمت الهی در حوزه های تکوینی و تشریعی از مصادیق رحمت عام و خاص است که خداوند به اشکال مختلف در زندگی بشر آن را به نمایش گذاشته است تا بدین وسیله انسانها با صبرو شکیبایی و اخلاق حسنه و تقوا که از موهوبات رحمت الهی است به رشد و کمال برسند.خداوند در سوره الرحمن نعمتهای عمومی را به رخ می کشد،چه نعمتهای دنیایی مؤمن و کافر و چه نعمتهای آخرتی مؤمن را و چون نام رحمان دلالت بر رحمت عمومی خدا داشت در اول این سوره واقع شد که در آن انواع نعمتهای دنیوی و اخروی را که مایه انتظام عالم انس و جن است ذکر شده است این سوره در حقیقت می خواهد خاطرنشان سازد که خدای متعال عالم و اجزای آن را از قبیل زمین و آسمان و خشکی ها و دریاها را طوری آفریده و اجزای هریک را به گونه ای نظم داده که جن و انس بتوانند در زندگی خود از آن بهره مند شوند و قهرا عالم به دو قسمت تقسیم می شود یکی دنیا که با اهلش فانی می شود و یکی دیگر آخرت که همیشه باقی است و در آن سعادت از شقاوت و نعمت از نقمت متمایز می گردد.
پس آنچه در عالم هست چه عینش و چه اثرش از نعمتهای والای خدای متعال است به همین جهت پشت سرهم از خلایق می پرسد و با عتاب هم می پرسد که«فَبِاَیُّ ِ ءالاء رَبِکُما تُکَذِّبان»(پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید؟)


سؤالات اصلی:

سؤالات فرعی:


















پروژه حاضر با روش توصیفی-تحلیلی با رویکرد کتابخانه ای -اسنادی با مطالعه و استفاده از آیات قران،کتب تفسیری و استفاده از نرم افزارهای جامع التفاسیرو…به صورت فیش برداری و گردآوری مطالب به رشتۀ تحریر در آمده است.























درمفردات قرآن در رابطه با تعاریف اصطلاحی رحمت آمده است: «رحمت در مورد انسان به حالت نفسانی خاصی گفته می‌شود که هنگام مشاهدۀ حالات نیازمندان و بیچاره‌گان به انسان دست می‌دهد و او را وادار می کندکه برای رفع نواقص و تأمین احتیاجات ایشان بکوشد و این به بخشش برای رفع نیازمندی‌ها تعبیر می شود،اما در مورد خداوند به فضل و عطای او برای رفع حاجت نیازمندان گفته می‌شود که چیزی جزء احسان مجرد نیست.» (راغب اصفهانی،1412ق،347)
آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم رحمت الهی را چنین تفسیر کرده اند:”رحمت،عطا و افاضه برای رفع حاجت نیازمندان که مجرد از رقّت و تاثر نفسانی است.( جوادی آملی،1391،2/381)و همچنین ایشان در “ادب فنای مقربان” آورده است:رحمت در کتب لغت به رقت،لطف،رأفت ،دلسوزی و امثال آن معنا شده است؛لیکن این ها مراحل پیش از رحمت و از مقدمات آن است؛زیرا انسان با دیدن صحنه ای دلخراش و غم انگیز رقّت کرده،از آن متأثر می شود و در پی این تاثر نفسانی،عطوفت و رأفتی نشان می دهد و بر شخص مصیبت دیده تفضلی می کند این تفضّل(بخشش) را رحمت می گویند اما اگر به خدا نسبت داده شود به معنای خود تفضّل و عطوفت است.بدین ترتیب رقت و سایر مقدمات که تاثیر نفسانی است،به خدا اسناد داده نمی شود.(همان،1389،1/159)



او بنا بر آیات و روایات به دشمنان و مخالفان نیز برای زمینه سازی نجاتشان چشم محبت دارد و دوست دارد آنان هم چون دیگر بندگان به راه مستقیم آیند و به عبادت و اطاعات گردن نهند و به توبه واقعی موفق آیند.

«اَوَّل ما خَلَقَ الله القَلَمَ،أوَّل ما کَتَب القَلَم أنا التَّوّابُ أتوبُ علی مَن تابَ» (واعظ موسوی،1375،5/232)
(خداوند ابتدا قلم را خلق کرد و با آن قلم نوشت که من توبه پذیر مهربانم و هرکس توبه کند توبه‌اش را می‌پذیرم.)







“رحمن” صیغه مبالغه است و در قرآن به صورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن می باشد و از اسماء مختص خداوند است که در مورد غیر او به کار نمی رود.

«الرحمن اسم خاص،بصفة عامة،و الرحیم اسم عام بصفة خاصة» (طبرسی،1372،1/93)




«أَفَحَسِبتُم أَنَّمَا خَلَقنَاکُم عَبَثاً و أَنَّکُم إِلَینَا لَا تُرجَعُونَ» (مؤمنون /115)





“رحیم” صفت مشبهه که نشانه ثبات و دوام است در قرآن گاهی به صورت مقید ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است مانند« وَ کانَ بِالمُؤمِنیِنَ رَحیماً» ( خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است) (احزاب/43) و گاه به صورت مطلق آمده مانند سوره حمد. (مکارم شیرازی،1374، 1/24)

«والله اله کل شی ء،الرحمن بجمیع خلقه،الرحیم بالمومنین خاصة». (کلینی،1429ق، 3/485) و (ابن بابویه؛1403ق،3)


توقع دریافت رحمت خاص حق هنگامی توقعی صحیح و انتظاری به جاست که وجود انسان به ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه آراسته باشد، یا سالکی جدّی و راهروی عارف و عاشق در راه توبه برای رسیدن به مقامات معنوی گردد که دو آیه از آیات کریمه قرآن بیانگر در این دو زمینه یعنی ایمان و عمل صالح و اخلاق و نیز توبه که از بزرگترین الطاف و عنایت حضرت حق به عبد است و اینکه این حقایق سبب طلوع رحمت ویژه از افق وجود انسان است می باشد.
«وَ المُؤمنونَ وَ المُؤمِنَاتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرُونَ بالمعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤتُونَ الزَّکاةَ وَ یطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرحَمُهُم اللهُ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ» (توبه/71)

« إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحيمُ» (بقره/160)
(مگر کسانی که توبه کردند[مفاسد خود را] اصلاح نمودندو [آنچه را پنهان کرده بودند] برای مردم روشن ساختند، پس توبه آنها را می پذیرم؛زیرا من بسیار توبه پذیر و مهربانم).

انسان زمانی که مورد رحمت و فضل حق قرار می گیرد، از سنگین ترین خسارت و زیان که برباد رفتن سرمایۀ وجود اوست و نیز از دچار شدن به فقر و تهیدستی معنوی در دنیا و آخرت که سبب گرفتار آمدن به عذاب دردناک همیشگی است و همچنین از غرق شدن در مفاسد ظاهری و باطنی و لگدمال شدن صفات و آثار انسانی در امان می ماند و نهال وجودش در کشتزار دنیا و باغستان حیات و گلستان تکلیف و بوستان وظیفه و مسئولیت،با باغبانی پیامبران و امامان و جذب حقایق آیات و روایات و تغذیه از ایمان و عمل و اخلاق به رشدی مطلوب می رسد و به فرموده قرآن تبدیل به شجرۀ طیبه همراه با میوه و محصول دائم با رشیدای ثابت و تنه و شاخ و برگی به وسعت آسمان می گردد.
«…کَشَجَرَة طَیِّبَةأَصْلُهَاثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ* تُؤْتِى أُکُلَهَاکُلَّ حِین بِإِذْنِ رَبِّهَا…» (ابراهیم/24-25)


در بحث گذشته گفته شد که “رحمت” مهربانی و رقّتی است که مقتضی احسان است و چون خدا با “رحم” وصف شود مراد از آن فقط احسان است نه رقّت قلب لذا روایت شده که “رحمت” از خدا انعام و تفضّل و از آدمیان رقّت قلب و عاطفه است. ولی غضب حالتی است که در اثر عوامل مخصوص به انسان عارض می شود و آن توأم با تغییر حالت است. که ذات باری تعالی ثابت و نا متغیّر است در اینصورت با تدبر در آیه 81سوره طه:
«وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي‏ فَقَدْ هَوى»(وهرکس غضبم بر او وارد شود،هلاک خواهدشد.) و در صدر آن«وَ لا تَطْغَوْا فيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْکُمْ غَضَبي‏»(و در آن طغیان نکنید،که غضب من بر شما وارد شود) به خصوص بقرینه«حلول» نشان می دهد که غضب خدا همان انتقام و بلا و عذاب است که در اثر بدکاری در دنیا و آخرت بر شخص وارد می شود. (قرشی بنایی،1371، 5/104)
محققان گویند: چون غضب در خدا بکار رود مراد از آن فقط انتقام است. در کافی آمده که راوی می گوید:در مجلس امام باقر(ع) بودم،عمروبن عبید وارد شد و گفت: فدایت گردم خدا فرماید: «‏ وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي‏ فَقَدْ هَوى» مراد از غضب چیست؟
امام فرموده: «هُوَ العِقاب یاعَمروُ إِنَّهُ مَن زَعَمَ أَنَ اللهَ قَد زالَ مِن شَی ءٍ فَقَد وَصَفَهُ صِفَةَ مَخلُوقٍ وَإِنَّ اللهَ تَعَالَی لَا یستَفزُّه ُشَیءٌ فَیُغَیِّرُهُ» (کلینی،1407ق، 1/101)







2-4-1- قرآن

«. . . وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَىْء وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ »(نحل/89)

هر چيزى كه در تأمين سعادت انسانها سهم مؤثر دارد در اين كتاب الهى بيان شده است و اگر انجام كارى، سعادت بشر را فراهم كند در قرآن آمده است، همچنين اگر ارتكاب عملى باعث شقاوت و بدبختى انسانها مى شود مطرح شده و فرمان آمده كه از آن بپرهيزند .
قرآن مجيد براى جهان آفرينش آغازى قائل است به نام مبدأ كه فيض خلقت از آنجا شروع شده و انجامى به نام معاد كه نظام هستى به آن سمت مى رود و مسيرى به نام صراط مستقيم و دين كه با پيمودن اين مسير و راه صحيح بايد به آن مقصد رسيد، همه معارف دين در همين سه بخش مبدأ و معاد و صراط آمده است .





« اللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ . . . .»(زمر/23)
(خدا زيباترين سخن را [به صورت‏] كتابى متشابه، متضمّن وعده و وعيد، نازل كرده است. آنان كه از پروردگارشان مى‏هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏افتد، سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مى‏گردد… )
قرآن برترين كلامى است كه خدا نازل فرموده است ، چه از نظر الفاظ و عبارات و چه از نظر فصاحت و بلاغت و چه از نظر معنى و مضمونى كه غنى و انسان ساز است .

اگر كلام و پيامى بالاتر از قرآن قابل فرض بود ممكن نبود كه خداى مهربان آن را به دست آخرين پيامبرش ابلاغ نفرمايد ، زيرا نه خدا جاهل به حقايق يا ناتوان و عاجز است و نه بخيل ، خدايى كه بر هر كارى و بر هر چيزى قادر است .
« . . . وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ» (انعام/17)

از عطا كردن پيام بهتر و بالاتر به پيامبرش عاجز نيست و نيز خدا از هر عيب و نقصى از جمله بخل پاك و منزه است چنانكه مكرر در آيات قرآن به وسيله لغت تسبيح و مشتقاتش به پاكى او از هر عيب و نقصى اشاره شده است ، بنابراين قرآن كريم بهترين پيام و كامل ترين ره آوردِ جاودانى وبرترين نعمت الهى و سفره رحمت گسترده و واسعه حق است و كلامى برتر از آن ممكن نخواهد بود.
2-4-2- حسنات اخلاقی

«رَوِّضُوا أنفسَکُم علَی الأخلاقِ الحَسَنَةِ فإنَّ العَبدَ المُسلِمَ یَبلُغُ بِحُسنِ خُلقِهِ دَرَجةَ الصائِمِ القائِمِ» (حرانی،111،1404)
(وجود خود را براساس اخلاق نیکو پرورش دهید،زیرا انسان مسلمان به سبب اخلاق نیکویش به مرتبه روزه گیر شب زنده دار می رسد).

«أِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تعالی خَص رَسول اللهِ[رَسُولَهُ] بِمَکارِمِ الأخلاقِ،فَا متَحِنُوا أَنفُسَکُم فَإِن کانَتِ فیکُم فَاحمَدُوا اللهَ عَزَّوَ جَلَّ و ارغَبُوا ألیهِ فِی الزیادَةِ مِنها فَذَکَرَها عَشرَةً :الیقین والقناعة والصَّبرَ و الشُّکرَ والحِلمَ و حُسنَ الخُلقِ و السَّخاءَ و الغیرَةَ و الشُّجاعَةَ و المَرُوءَةُ» (ابن بابویه،1362، 221)
(به یقین خداوند تبارک و تعالی پیامبر را به ارزش های اخلاقی اختصاص داد،تا خود را در این زمینه بیازماید،اگر در شما وجود دارد خدای عزوجلّ را سپاس گویید و به سوی آن در افزونی اش رغبت کنید،پس ده بخش از ارزش ها را ذکر کرد: یقین و قناعت و صبر و شکر و بردباری و اخلاق نیکو و سخاء و غیرت و شجاعت و جوانمردی).

2-4-2-1- مهربانی با مردم


آنان علاقۀ کاملی به این دو سعادت دارند و قوانین الهی که به وسعت مبارکشان اجرا می شود این دو سعادت را کاملا مراعات می نمایند،حتی در اجرای قصاص و حدود و تعزیرات و امثال آن،با ملاحظۀ نظام مدینه فاضله تاسیس و تقنین شده است،هر دو سعادت منظور است،زیرا که این امور در اکثر موارد برای تربیت جنایتکار و رساندن او به سعادت دخالت کامل دارد،حتی کسانی که نور ایمان و سعادت ندارند و آنان را با جهاد و امثال آن به قتل می رسانند- مثل یهود بنی قریظه-برای خود آنان نیز این قتل صلاح و اصلاح بود و می توان گفت:از رحمت کامله بنی‌قریظه قتل آنان است زیرا که با بودنشان در این عالم در هر روزی برای خود عذاب های گوناگون آخرتی تهیه می کردند،که تمام حیات اینجا به یک روز عذاب و سختی های آنجا برابری نکند.








«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِکَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» (بقره/218)



«…اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا*يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا*وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا» (نوح/10-12)
(…از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره بسیار آمرزنده است*تا برشما از آسمان باران پی درپی وبا برکت فرستد*و شما را با اموال و فرزندان یاری کند و برایتان باغ ها و نهرها قرار دهد).


«فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى‏ أَنْ يَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحينَ»(قصص/67)
(و اما کسی که[از شرک و عصیان]توبه کرده و ایمان آورده و کارشایسته انجام داده،امید است که از رستگاران باشد.)
«وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى»(طه/75)

2-4-6-محبت اهل بیت
عشق ورزی به امامان بزرگوار(ع) که اهل بیت پیامبرخدا(ص) هستند و پیروی از آنان، مایه سعادت دنیا و آخرت و رهایی از عذاب الیم و نجات از شداید و مصایب اخروی است.

«حُبّی و حُبُّ أهل بَیتی نافِعٌ فِی سَبعَةِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظیمَةٌ:عِندَ الوَفاةِ و فِی القَبرِ وعِندَ النُّشَورِ وعِندَ الحِسابِ وعِندَ المیزانِ وعِندَ الصّراطِ» (ابن بابویه،بی تا،31)
(محبت به من و محبت به اهل بیتم در هفت جا که هراس هایش بزرگ است سودبخش است:هنگام مردن و درقبر و وقت زنده شدن در قیامت و هنگام رسیدگی به پرونده و زمان حساب و کنار ترازوی سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط).

رحمت تشریعیّه که در شریعت الهی تبلور یافته است بخشهای گوناگونی دارد که یکی از آنها عبادت است.بدیهی است انسان با همۀ وجود به عبادت و بندگی نیازمند است و سود و ثمرۀ عبادت عاید بندگان می شود.به عبادت و پرستش از دو نظر می توان نگریست:از دیدگاه رابطۀ حق با عبد و از دیدگاه رابطۀ عبد با حق.عبادت و پرستش که با یک سلسله فرمان ها و دستورات از سوی حق بر عبد واجب می شود و در حقیقت تجلی عشق حضرت او به عبد و افق طلوع فضل و رحمت او و ایجاد رابطه ویژه میان پروردگار و بنده تسلیم اوست.

«فإِنَّ الجِهَادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللهُ لِخَاصَّةِ أولِیائِهِ…» (نهج البلاغه:69، خطبه 27)

عبادات ویژه دیگر مانند: نماز،روزه،حج،انفاق،خمس،زکات و امربه معروف ونهی ازمنکرو…به کیفیتی که برای انسان نظام داده شده حکم و دستورش برفرشتگان و دیگر موجودات مقرر نشده است،عبادات و به عبارت دیگر این مقامات مخصوص خلیفة الله یعنی انسان است.


«فَإِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعالی خَلَقَ الخَلقَ حِینَ خَلَقَهُم غَنِیّاً عَن طَاعَتِهِم آمِناً مِن مَعصِیَتِهِم لأنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعصِیَتَةُ مَن عَصَاهُ وَلَا تَنفَعُهُ طَاعَةُ مَن أطَاعَهُ» (نهج البلاغه:303، خطبۀ 193)




«إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ*لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ» (فاطر/30-29)
(قطعاً کسانی که همواره کتاب خدا را می خوانند و نماز را برپا می دارند واز آنچه روزی آنان کرده ایم درنهان و آشکارا انفاق می کنند،تجارتی را امید دارند که هرگز کساد و نابود نمی شود*[این همه را انجام می دهند]تا[خدا] پاداشششان را کامل عطا کند واز فضلش برآنان بیفزاید،یقیناً او بسیار آمرزنده وعطاکننده پاداش فراوان در برابر اندک است).

“محرومیت” یعنی تباه کردن سرمایه وجودی خود و خانواده خود که پس ازاین تباهی تمام راه های نجات به روی انسان بسته می شود و کلیدی برای بازکردن قفل مشکلات دنیا وآخرت انسان برجا نمی ماند.(داورپناه،1375،16/187)


« وَاذا اَنعَمنا عَلَی الانسان ِ اَعرَضَ وَنَئا بجانبه ِ وَاذا مَسَّهُ الشّرّ کانَ يَؤُسًا» (اسراء/83)

مغرور شدن به نعمت،نشاط وشور بیش از اندازه به خاطر ثروت،بی توجهی به زاد وتوشه آخرت از راه مصرف کردن نعمت در رابطه با اهل استحقاق، بخل از نیکی واحسان،فساد و افساد با کمک گیری از نعمت،تصور به دست آوردن نعمت با دانش و بینش و زندگی خود،فخرفروشی به مردم با جلوه دادن ثروت و زینت و زیور،و اموری ازاین قبیل و مسائل و برنامه هایی مشابه این حرکات .
این معانی، از آیات 76تا 83 سوره قصص استفاده می گردد.
تا زمانی که انسان آلوده به این گناهان است زمینه رشدو پرورش استعدادهای درونی و معنوی و قوای جسمی و روانی خود را برای رسیدن به کمال مطلوب سد نموده،واز درک فیوضات و اخذ امور معنوی محروم است. (انصاریان،1384، 37)



چنانکه گذشت “رحمن” بروزن “فعلان” صیغه مبالغه است و برکثرت دلالت دارد یعنی آن نهایت درجۀ رحمت می باشد،رحمتی که تمام هستی را دربرگرفته است. سوره مبارکه”الرحمن” تنها سوره ای است که خود سوره با یکی از اسماء “الله” یعنی “رحمن” آغاز می شود. چرا که بیانگر نعمتهای “معنوی” و”مادی” خداوند است که بربندگان خود ارزانی داشته،و آنها را غرق در آن ساخته است، به همين دليل با نام مبارك” الرحمن” كه” رحمت واسعه الهى” را بازگو مى‏كند آغاز شده، و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته است، و 31 بار جمله” فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ” كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى‏گيرد در آن ذكر شده است.
بنا بر اين مجموع سوره يك بخش به هم پيوسته پيرامون نعمتهاى خداوند منّان است که می‌توان محتوای آن را به دو بخش تقسیم کرد: خداوند دربخش اول و آغاز سوره از نعمتهاى بزرگ خلقت، تعليم و تربيت، حساب و ميزان، وسائل رفاهى انسان، و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى‏گويد.و سپس اشاره‌ای بر مساله چگونگى آفرينش انس و جن می‌کند و در ادامه نشانه‏های موجود در زمين و آسمان را بیان می‌کند‌.
در بخش دوم خداوند از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته، از نعمتهاى جهان ديگرسخن می‌گویدكه با دقت و ظرافت خاصى ريزه‏كاريهاى نعمتهاى بهشتى اعم از باغها، چشمه‏ها، ميوه‏ها، همسران زيبا و باوفا، و انواع لباسها را بیان می‌کند.



3-1-1- تعلیم قرآن (عَلَّمَ القُرآن)
خداوند نخستین ومهمترین نعمت را همان ” تعلیم قرآن” بیان می کند. و آن را حتی قبل از مسأله “خلقت انسان” و “تعلیم بیان” ذکر کرده در حالی که از نظر طبیعی باید نخست اشاره به مسأله آفرینش انسان،و بعد نعمت تعلیم بیان و سپس نعمت تعلیم قرآن شود. (مکارم شیرازی،1374، 23/96)
زیرا از آنجایی که قرآن کریم عظیم ترین نعمت های الهی است و درقدر و منزلت مقامی رفیع تر از سایر نعمت ها را دارد و چون کلامی است از خدای تعالی که صراط مستقیم را ترسیم می کند،و متضمن بیان راه سعادت است،سعادتی که آرزوی تمامی آرزومندان و هدف تمامی جویندگان است،لذا آن را جلوتر از سایر نعمت ها قرارداد و تعلیم آن را حتی از خلقت انس و جنی که قرآن برای تعلیم آنان نازل شده جلوتر ذکر کرد.(طباطبایی،1374، 19/156)
در ضمن این آیه پاسخی است به مشرکان عرب که وقتی پیامبر(ص) نام “رحمن”را بیان کرد و آنها را دعوت به سجده برای خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جویی گفتند: “و ما الرحمن” (فرقان/60) (رحمن چیست؟)




از آنجایی که این سوره بیانگر رحمت های الهی به جن و انس است لذا 31بار بعد از ذکر بحثهایی ازاین نعمتها از آنها سؤال می کند “کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را انکار می کنید” بنابراین مناسب‌ترین تفسیر همان تفسیر آخر است که خدا این قرآن را به وسیله پیامبر بزرگش محمد به جن و انس تعلیم فرمود. (طبرسی،1377، 14/288)
3-1-2-خلقت انسان (خَلَقَ الانسان)


مسلماً منظور از انسان در اینجا نوع انسان است نه حضرت “آدم” چرا که در چند آیه بعد درباره او جداگانه سخن می گوید و نه شخص پیامبر اسلام(ص) هرچند حضرت برترین و والاترین مصداق آن است.
گستردگی نعمت بیان که بعد از آن می آید نیز شاهد دیگری بر عمومیت یعنی انسان است،بنابراین تفسیرهای دیگر جز آنچه گفته شد،صحیح به نظر نمی رسد. (مکارم شیرازی،1374، 23/98)
انسان جامع تمام فضائل و گنجینه اسرار الهی و چکیده جمیع عوالم امکانی و شاهکار خلقت و نماینده اوصاف احدی و خلیفه او در روی زمین است که مبدأ آفرینش بدست قدرت ازلی در شالوده خلقت انسانی اسرار خلقت و رموز آفرینش نهفته که به دلیل همان شرافت انسانی است که آدم را مسجود ملائک قرار داده و تمام موجودات را مسخر بشر و مأمور به خدمت گذاری وی گردانیده و آنچه در عالم کبیر منتشر و پراکنده به نظر می آید در نسخه وجود آدمی به نحو وحدت متمرکز نموده و وی را مظهر و نماینده اوصاف ازلی خود قرار داده و وی را به تاج «و لَقَد کَرَّمنا بَنیِ آدَمَ» مفتخر و سرافراز گردانیده و به «نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِي» او را به مقام قرب و عنایت و منزلت در مقام قدس معرفی نموده است. (اصفهانی،1361، 12/6)
3-1-3- تعلیم سخن گفتن «عَلَّمَهُ البیان»

«بیان به معنی کشف واعمّ از نطق است. (قرشی،1371، 1/259) در مجمع البیان آمده است “تبیان و بیان” هر دو به یک معنی است.
«وَ نَزَّلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ تِبْياناً لِکُلِّ شَيْ‏ءٍ» (نحل/89) (کتاب را بر تو به جهت بیان هرچیز فرستادیم)
«وَ آتَيْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبينَ»(صافات/117) (به آن دو کتاب روشن دادیم))
ممکن است “مستبین “در اینجا متعدی باشد یعنی کتابی که مجهولات را روشن می کند و شریعت را بیان می نماید و شاید لازم و به معنی کتاب روشن باشد.
«عَلَّمَهُ البیان» (رحمن/4) (انسان را آفرید و به او بیان و کشف ما فی الضمیر را تعلیم کرده) (طبرسی،1372، 9/299)


با این تفاوت که در این سوره سخن از تعلیم قرآن است و در سوره علق تعلیم نوشتن یاد شده است.خداوند در این دو سوره تعلیم خاص را ذکر کرده است که در سوره “الرحمن” تعلیم سخن گفتن است و در سوره “علق” تعلیم نوشتن می باشد.
تفاوت انسان با حیوانها به موجب همان استعدادی است که در انسان برای گفتن و نوشتن است یعنی اگر همین یک تفاوت را از انسان بگیرند انسان با حیوانات فرقی نمی کند.به همین دلیل وقتی می خواهند انسان را تعریف کنند به”حیوان ناطق” تعریف می کنند.چرا که نطق و سخن گویی “جزء ذات” و” ذاتی” انسان محسوب می شود و برای انسان یک عمل محسوب می شود همانطور که خندیدن یک عمل برای انسان است.
عده ای گفتند که معنی نطق در اینجا سخن گفتن نیست،ادراک کلیات است،یعنی حیوان احساس می کند درک می کند،در ذهن حیوان،فرد وجود دارد، مثلاً صاحب خودش را می شناسد،خانه را می شناسد، و ممکن است صد خانۀ دیگر را بشناسد ولی نمی تواند یک معنی کلی بسازد و با آن کلیات در ذهن خودش کانون تشکیل دهد.ولی انسان ادراک معانی و مفاهیم کلی می کند.حال اینکه ادراک کلیات را با لفظ”ادراک کلیات” نگفته اند و لفظ “سخنگو” را به کار برده اند،به خاطر ارتباط قطعی ای هست که میان این دو است،یعنی اگر انسان مدرک “کلی” نمی بود سخنگو هم نمی شد. سخن گفتن فقط این[حالت ظاهری]نیست بلکه ارتباط دادن و نسبت برقرار کردن میان معانی و مفاهیم و دیده هاست. اگر انسان استعداد ادراک کلیات را نمی داشت نمی توانست حرف بزند وگرنه این زبان و دهان و مخارجی که انسان دارد حیوان هم عیناً آنها را دارد ولی اگر حیوان نمی تواند حرف بزند به دلیل این است که ادراکش برای سخن گفتن کافی نیست.پس منشأ و ریشۀ سخن گفتن آن استعداد فطری انسان در ادراک کلیات است. (مطهری،1384، 16-18)

و هم چنین از طریق نیروی شنوائی به افکار و اندیشه های سایر افراد پی ببرد و راه بیاید و نیز از طریق وضع الفاظ برای معانی رابطه میان کلمات و معانی قرار دهد و در نتیجه تلفظ و سخن بتواند حقایق و معانی را به قالب الفاظ درآورد و آنچه در ضمیر دارد بوسیله حمله و کلام به شنونده اعلام نماید هم چنین بوسیلۀ نیروی شنوائی از طریق شنیدن سخنان شخص دیگری معانی الفاظ را بفهمد و به فکر او آگاه شود.


و همچنین از طریق نیروی شنوایی از سخنان و گفتار مردم به معانی و کلیات پی ببرد و به آن معانی احاطه بیابد و آنچه از مفاهیم که در خاطر دارد به وسیلۀ تلفظ و سخن شنونده اعلام نماید یا از طریق خط و وجود کتبی الفاظ معانی را به دیگران اعلام نماید و بفهماند و با نیروی ظاهر پی به اسرار ناپیدا ببرد و به آنچه که غائب از نیروی اوست راه بیابد و از شنیدن سخنان و کلام دیگران به معانی و حقایق که در خاطر گوینده است پی ببرد و به آنها انتقال یابد.
و گفته شده مفاد آیه(عَلَّمَهُ البَیانَ) اعلام ما فی الضمیر اختصاص به بشر دارد و آنچه در خاطر دارد از طریق کلام و سخن بتواند به دیگران اعلام نماید و بفهماند به سائل و به شنونده بگوید بلکه ظاهر مفاد کلمه البیان آن است که هرچه از حقایق و اسرار ازهر یک از قوا و نیروهای ظاهری و باطنی بفهمد همه را شامل می شود.




احتمال دارد به لحاظ آن باشد که خلقت انسان ظهور صفت رحمن و با ارزشترین آثار و محصول نظام امکانی است و لزوم و غرض از خلقت انسان نیز تعلیم آیات قرآنی می‌باشد،چنانچه تعلیم آیات کریمه به او نبودن خلقت او براساس بخل و منع از تکمیل بشر بوده و بدین جهت نیز مقدم داشته شده است.همچنین نسبت به نعمت تعلیم بیان چنانچه اگر این موهبت به انسان نبود نظام تعلیم و تربیت که غرض اصلی از خلقت بشر است براساس متقن نهاده نبود و همچنین از جمله قوه بیان توسعه فهم کلیات و حوادث و سایر امور ازطریق تلفظ وجود کتبی آنها است.

3-1-3-1- اهمیت نعمت “بیان” و “قلم”
“بیان” و “قلم” دو نعمت گرانبهاست که خداوند به انسان بخشیده است،اگر “بیان” و “قلم” نبود انسان تا دامنۀ قیامت همان وحشی اولیه باقی می ماند و فرهنگ و تمدن امروزی به وجود نمی آمد،زیرا فرهنگ و تمدن محصول تجارت بشر است.با “بیان”،انسان آنچه را که تجربه می کند و می آموزد به همزمانهای خودش منتقل می کند،که قلم هم این خاصیت را دارد.با قلم آنچه که یک نسل آموخته و نسلهای گذشته آموخته اند و به این نسل منتقل شده ثبت می شود و برای نسلهای دیگر باقی می ماند که نسلهای دیگر از آنجا که نسل گذشته به آنجا رسانده است این بار رابه دوش می گیرد و حرکت می کند وگر نه اگر بنا بود که هرنسلی از نقطۀ اول شروع کند انسان به جایی نمی رسید.
در اثر “بیان” و “قلم” علم و تجربیات انسان به هم زمانهای خودش توسعه پیدا می کند و هم برای نسلهای دیگر باقی می ماند.پس « عَلَّمَهُ البَیانَ » و همچنین “عَلَّمَ بِالقَلَم” مساوی با فرهنگ و تمدنی است که خداوند به بشریت عنایت فرمود. (مطهری،1384، 19)

3-1-4-1-منظومه شمسی (الشَّمسُ وَ القَمَرُ بِحُسبانٍ)
“حُسبان” اسم مصدر از ریشه “حَسَبَ” به معنی حساب کردن است.(طریحی،1375، 2/40)


ماه نیز نقش مهمی در حیات انسان ایفا می کند،علاوه بر اینکه چراغ شبهای تاریک اوست،جاذبه آن که سرچشمه جزر و مد در اقیانوسهاست.عاملی است برای بقاء حیات در دریاها و مشروب ساختن بسیاری از سواحل که رودخانه ها در مجاورت آن به دریا می ریزند.
و افزون بر همه اینها، نظام ثابت حرکت این دو(یا به تعبیر دیگر حرکت ماه به دور زمین و حرکت زمین به دور خورشید)که سبب پیدایش منظم شب و روز،سال و ماه و فصول مختلف است،سبب نظم زندگی انسانها و برنامه ریزی برای امور تجاری و صنعتی و کشاورزی است که اگر این سیر منظم نبود زندگی بشر هرگز نظام نمی یافت.
حرکت این کرات آسمانی نظام بسیار دقیقی دارد،و مقدار جرم و جاذبۀ آنها و فاصله ای که از زمین و از یکدیگر دارند همه روی حساب و “حسبان” است و به طور قطع هر کدام از این امور به هم بخورد اختلالات عظیمی در منظومۀ شمسی و به دنبال آن در نظام زندگی بشر رخ می دهد.
زماني كه اجزاي اين منظومه از كره خورشيد جدا شد بسيار پريشان و نامنظم به نظر مي رسيد ولي سرانجام در شكل كنوني تثبيت شده است.يكي از دانشمندان علوم طبيعي در اين زمينه چنين مي گويد:

اما درهمين آشفتگي ظاهري و انقلاب جوي چنان نظم و ترتيب دقيق و منظمي ايجاد شده كه امروز حتي دقايق و لحظات حوادث آينده آن را مي توانيم پيش بيني كنيم و نتيجه اين نظام و ترتيب آن است كه اوضاع فلكي‌ها هزار ميليون سال است كه به همين حال باقيمانده است.» (راز آفرينش انسان،1335، 28)
اين نكته نيز قابل توجه است كه خورشيد هرچند در وسط منظومه شمسي ظاهرا بدون حركت ثابت مانده است ولي نبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كهكشاني كه به آن تعلق دارد به سوي نقطه معيني(ستاره معروف وگا) در حركت و اين حركت نيز نظم و سرعت معيني دارد. (مكارم شيرازي،1374، 23/102-101)

3-1-4-2- سجده گیاه(وَالنَّجمُ وَالشَّجَرُ يَسجُدانِ)
“نجم” معني معروفش ستاره است ولي به گياه هم اطلاق مي شود.(ابن منظور،414ق، 12/568)
در زبان عرب “نجم” به معني روييدن است،گياهي كه از زمين مي رويد،به آن “نجم” مي گويند،همچنين به ستاره هم به اعتبار اينكه طلوع مي كند “نجم” گفته مي شود.(طريحي،1375، 6/173)
عرب به اعتبار اينكه ستاره از ديد انسان مخفي است و بعد طلوع مي كند آن را نجم مي نامد و به گياه از آن جهت كه مخفي است يعني در زمين پيدا نيست،و سپس از زمين مي رويد نجم مي گويند.
مراد از “نجم” در اين آيه هر روييدني است كه از زمين سر برمي آورد و ساقه ندارد،و كلمه “شجر” به معناي روييدني هايي است كه ساقه دارند،و همين تفسير صحيح تر است زيرا كلمه نجم را با شجر جمع كرده است.
تمام مواد غذايي انسانها در اصل از گياهان گرفته مي شود،با اين تفاوت كه قسمتي را انسان مستقيماً مصرف مي كند،و قسمت ديگري صرف تغذيه حيواناتي مي شود كه جزء مواد غذايي انسانها است،اين معني حتي در مورد حيوانات دريايي نيز صادق است،زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كوچك تغذيه مي كنند كه ميليونها ميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مي رويد و در لابه لاي امواج در حركت است.به این ترتیب گیاهان مظهر و نمادی از رحمت خدا نسبت به انسانند.
“نجم” انواع گياهان كوچك و خزنده(مانند بوته كدو،خيار و امثال آنها) و “شجر” و انواع گياهان ساقه دار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن را شامل مي شود.(مكارم شيرازي،1374، 23/103)
و سراينكه خداوند گياهان بي ساق را مقدم آورده است شايد به اين دليل باشد كه نباتات از قبيل گندم و جو و باقي حبوبات هم از حيث عدد زيادترند و هم از حيث فائده مهمتر و نيز احتياج به آنها بيشتر است.( اصفهاني،1361، 12/9)

در قرآن مجيد درآيات مختلف سخن از “سجود” عمومي موجودات جهان و همچنين “تسبيح” و “حمد” و “صلاَة”(نماز) به ميان آمده است و تاكيد شده كه اين عبادات چهارگانه مخصوص انسانها نيست بلكه حتي موجودات ظاهرا بي جان نيز در آن شركت دارند.


2.سجده تشريعي
خضوع و تسليم بي قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم براين جهان همان سجود تكويني آنها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مي شود، حتي سلولهاي مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج،و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكويني هستند.
به گفته جمعي از محققان تمامي ذرات جهان داراي نوعي درك وشعورند و به موازات آن در عالم خود،حمد و تسبيح خدا مي گويند،و سجود و صلات دارند،حال اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لااقل تسليم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستي به هيچ وجه قابل انكار نيست.

تعبير”یسجدان” (اين دو سجده مي كنند) اشاره به تسليم بي قيد و شرط آنها در برابر قوانين آفرينش و در مسير منافع انسانهاست،مسيري كه خدا براي آنها تعيين كرده و آن را بي كم و كاست مي پيمايند.





در برخی از اخبار آمده که منظور از سماء پیامبر(ص) است که به جانب خودش بلندش نموده است و مقام رسالت و خاتمیت و افضلیت به او عنایت کرده و در آخرت مقام محمود و شفاعت اعطا فرموده است. (مجلسی،1403ق، 2/64 و حکیمی،1380، 2/669)

میزان اقسام زیادی دارد:















خداوند بار دیگر روی مسأله عدالت و وزن تکیه کرده می فرماید:«وَ أَقِیمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ وَ لا تُخسِرُوا المِیزانَ» (وزن را براساس عدالت برپا دارید و در میزان کم و کسر نگذارید)
در این آیات “میزان” سه بار تکرار شده است بدون اینکه از ضمیر استفاده شود و این نشان دهنده این است که میزان در این سه آیه به سه معنی متفاوت آمده است که استفاده از ضمیر جوابگوی آن نیست و تناسب آیات نیز چنین ایجاب می کنند،زیرا در مرحله اول سخن از میزان و معیار و قوانینی است که خداوند در سراسر عالم هستی قرار داده است.

و در مرحله سوم روی مسأله وزن به معنی خاص آن تکیه کرده و دستور می دهد که در سنجش و وزن اشیاء به هنگام معامله چیزی کم و کسر نگذارندو این مرحله محدودتر است.


به همین مناسبت هرگاه مفاهیم گسترده تر آن حذف شود نابسامانی افزونتر و بی حساب است.(همان،23/109)
با این تفاسیر روشن می شود که اگر در بعضی از روایات “میزان” به وجود”امام”(ع) تفسیر شده به خاطر آن است که وجود مبارک امام معصوم وسیله ای است برای سنجش حق از باطل و معیاری است برای تشخیص حقایق و عامل موثری برای هدایت است.

3-1-6- خلقت زمین




قرآن در اینجا زمین را به عنوان یک موهبت الهی معرفی کرده و در آیات دیگر آن را به عنوان “مهاد”(گهواره) ذکر کرده که قرارگاه مطمئن و آرام و آماده ای برای انسانهاست که برای غالب مردم اهمیتش در حالت عادی درک نمی شود،اما هنگامی که یک زمین لرزه کوچک همه چیز را به هم می ریزد،و یا یک آتشفشان،شهری را زیر مواد مذاب و دود آتش دفن می کند،حقیقت روشن می شود که این زمین آرام چه نعمت و برکتی است.
تعبیر به “وضع” در مورد زمین در برابر “رفع” در مورد”آسمان” علاوه بر لطف خاصی که در این مقابله است اشاره پرمعنایی به تسلیم بودن زمین و منافع آن در مقابل انسان است.(مکارم شیرازی،1374، 23/110)

«هُوَ الَّذي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا في‏ مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ»






مراد از “فاکهة” هرگونه میوه است. (راغب اصفهانی،1412ق، 643)

با پیشرفت دانش پزشکی و غذاشناسی اهمیت دارویی”خرما” نیز به ثبوت رسیده است.در خرما کلسیم وجود دارد که عامل اصلی استحکام استخوانهاست و نیز فسفر وجود دارد که از عناصر اصلی تشکیل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگی است،و قوه بینایی را می افزاید و نیز پتاسیم موجود است که فقدان آن را در بدن علت حقیقی زخم معده می دانند،وجود آن برای ماهیچه ها و بافتهای بدن بسیار پر ارزش است.
این سخن امروزه در میان غذاشناسان معروف است که خرما از سرطان جلوگیری می کند،زیرا آمارهایی که در این زمینه تهیه شده نشان می دهد در مناطقی که خرما بیشتر می خورند ابتلا به سرطان کمتر است و اعراب و صحرانشینان که در فقر غذایی به سر می برند بواسطه خوردن خرما هرگز مبتلا به سرطان نمی شوند،عامل این موضوع را وجود “منیزیم” می دانند.



«کل،التمرفان فیه شفاء من الا دواء» (ابن بابویه،1415،546)



خداوند در سوره مریم غذای او را هنگام تولد نوزاد رطب قرار داد، به همین دلیل مفسران چنین استفاده کرده اند که یکی از بهترین غذاها برای زنان بعد از وضع حمل،رطب(خرمای تازه) می باشد.( مکارم شیرازی،1374، 13/46)
حتی از پاره ای از روایات استفاده می شود که بهترین غذای زن باردار و داروی او رطب است.
«ما تاکل الحامل من شی ءِ و لا تنداوی به افضل من الرطب» (عروسی حویزی،1415ق، 3/230)
“اکمام” جمع “کم” (بر وزن جن) به معنی غلافی است که روی میوه را می پوشاند و “کم” (بر وزن قم) به معنی آستینی است که دست را می پوشاند و “کمة” (بر وزن قبة) به معنی عرقچین است که برسر می گذارند. (راغب اصفهانی، 1412ق، 726)


ظاهر این است که همه این تفسیرها به یک معنی باز می گردد،از آنجا که یکی از ظریفترین و دقیقترین مسائل در جهان موجودات زنده مسأله بارور شدن در رحم و تولد آنها است قرآن مخصوصاً روی آن تکیه کرده است،چه در عالم جانداران و چه در گیاهان.

انتخاب این توصیف در مورد میوه درخت نخل که در آغاز در غلافی پنهان است و سپس غلاف را می شکافد و خوشه نخل به طرز جالبی بیرون می ریزد،ممکن است به خاطر زیبایی خیره کننده آن باشد، و یا به خاطر منافعی که در همان غلاف نهفته است و دارای عصاره اسانس مخصوص است که هم جنبه غذایی دارد و هم دارویی و از همه گذشته این غلاف همچون رحم مادر، فرزندان نخل را تا مدتی در خود پرورش می دهد و از آفات حفظ می کند و هنگامی که توانستند راه خود را در برابرهوا و نور آفتاب ادامه دهند غلاف جدا می شود و کنار می رود.
ازهمه گذشته وضع خاص میوه این درخت که نخست در غلاف است و بعد به صورت خوشه ای بیرون می آید چیدن آن را سهل و آسان می سازد،و اگر بنا بود درخت نخل باآن طول قامت میوه های پراکنده فی المثل همچون درخت سیب داشت چیدنش بسیار مشکل بود.(همان، 23/112)



“حب” به معنی دانه از جمله گندم،جو،برنج،ارزن و… است و عصف کاهی است که دانه را از آن جدا می کنند و غذایی برای چهارپایان است.( حسینی شاه عبدالعظیمی،1363، 12/405)
“ریحان” به معنای همه گیاهان معطر(چون نعناء و مرزه و ریحان فارسی و آویشن و پونه و امثال آنهاست). (طباطبایی،1417ق، 19/98)


« فَبِاَیُّ ِ ءالاء رَبِکُما تُکَذِّبان» (پس کدامین نعمتهای پروردگار را تکذیب می کنید؟)
مخاطب در آیه جن و انس است.کلمه “آلاء” جمع الی(بر وزن شنی) به معنای نعمت است و خطاب در آیه متوجه عموم جن و انس می باشد زیرا در آیات بعد که می فرماید:«سَنَفرُغُ لَکُّم أَیُّهَ الثَّقَلانِ»و «یا مَعشَرَ الجِنِّ وَ الإنسِ» و «یُرسَلُ عَلَیکُما شَواظٌ…» صریحاًخطاب را متوجه انس و جن کرده است. (طباطبایی،1417ق، 19/99)
بعضی از مفسرین گفته اند: خطاب در آیه متوجه مرد و زن از بنی آدم است.و یا بعضی دیگر گفته اند: خطاب در«رَبِکُما» در حقیقت دو خطاب به یک طایفه است،و دو بار انسان را خطاب کرده “ربّک ربّک” یعنی ای انسان به کدام از نعمت های پروردگارت،پروردگارت تکذیب می کنی و این تفاسیر صحیح نمی باشد. (آلوسی،1415ق، 14/104)
این آیه شریفه در این سوره 31بار به صورت استفهام تقریری تکرار شده و جن و انس را در مقام اقرار قرار داده است تا در برابر نعمتهای گرانبها و پرارزش که سراسر زندگی آنها را در برگرفته و هریک نشانه روشنی از قدرت و لطف و مهر پروردگار است بیندیشند و بی آنکه نیاز به تعلیم دیگری باشد از عقل خود این سؤال را بپرسند که “آیا هیچیک از نعمتهای الهی قابل انکار است”؟ (حسینی،1363، 12/406)
از امام صادق(ع) در تفسیر این آیه روایت شده که فرمودند: خداوند«فَبِاَیُّ ِ ءالاء رَبِکُما تُکَذِّبان» را تکرار کرد تا نزد اقرارکنندگان تقریر و نزد تکذیب کنندگان توبیخ و سرزنش باشد.
لذا از نبی اکرم(ص) روایت شده:آنگاه که این سوره بر مردم خوانده شد و ساکت شدند و چیزی نگفتند فرمود: جواب جنّ بهتر از شماست،چون وقتی این آیه را بر آنان خواندم گفتند:پروردگارا ما هیچ یک از نعمتهای پروردگارمان را تکذیب نمی کنیم. (گنابادی،1408ق،4/132)
به همین دلیل در روایات تاکید شده که مؤمنان بعد از ذکر این آیه،جمله “لا بشی ء من آلائک ربِّ اُکَذّب”،(پروردگارا ما هیچ یک از نعمتهای تو را تکذیب نمی کنیم) را تکرار کنند. (مکارم شیرازی،1374، 23/113)
3-1-7- مراحل خلقت انسان
«خَلَقَ الإنسانِ مِن صَلصلٍ کَالفَخَّارِ»
(انسان را از گل خشکیده ای سفال مانند،آفریده)

و مراد از”انسان” در اینجا نوع آدمی است و منظور از”خلقت انسان” از صلصالی چون سفال، این است که خلقت بشر بالاخره منتهی به چنین چیزی می شود.(طباطبایی،1417ق، 19/99)
به عقیده اکثر مفسرین، مراد ازانسان،شخص آدم(ع) است.(آلوسی،1415ق،14/104)و(ابوالفتوح رازی،
1408ق،18/252)
ولی به قرینه اینکه کلمۀ “انسان” اسم جنس است نه اسم شخص،منظور از انسان،نوع انسان است به اعتبار اینکه خلقت اولی انسان به گل خشکیده ای ختم می شود نه اینکه مقصود انسان معینی باشد.
“فخّار” از ماده “فخر” گرفته شده و به معنی کسی است که بسیار فخر کند و از آنجا که اینگونه اشخاص آدمهایی تو خالی و پر سرو صدا هستند این کلمه به کوزه و هرگونه “سفال” به خاطر سروصدای زیادی که دارد اطلاق شده است.( راغب اصفهانی،1412ق، 627)
خداوند در این آیه و آیات مختلف قرآن مراحل آفرینش انسان را ذکر کرده که انسان در آغاز خاک بوده «خَلَقنَکُم مِن تُرَابٍ» (حج/5)،سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل درآمده:«خَلَقَکُم مِّن طِینٍ»(انعام/2)و بعد به صورت “گل بدبو”(لجن) درآمد «مِن حَمَاءٍ مَسْنُونٍ»(حجر/28)،سپس حالت چسبندگی پیدا کرد«مِنْ طِينٍ لازِبٍ»(صافات/11) و بعد به صورت “خشکیده” درآمد و حالت “صلصال کالفخار” به خود گرفت.


بیان مراحل خلقت انسان تذکری است برای ما انسانها تا از این راه به گوشه‌ای از عظمت آفریدگارمان پی ببریم و به نعمت‌هایی که خدا به ما ارزانی داشته توجه کنیم و شکر او را به جا آوریم.
3-1-8- خلقت جن




منظور از اختلاط،شعله مختلف آتش است،زیرا هنگامی که آتش شعله ور می شود گاه به رنگ سرخ،گاه به رنگ زرد،گاه به رنگ آبی،و گاه به رنگ سفید درمی آید.(کاشانی،1336، 9/116)
اساس آفرینش نعمتی است که باید جنّیان سپاسگزار آن باشند که خدا به آنان چنان قوتی بخشید که یکی از آنان تخت بزرگی همچون تخت بلقیس،ملکه سبا را از یمن به فلسطین در مدت زمان کوتاهی انتقال داد که حتی زمانش از زمین بلندشدن سلیمان(ع) از جایگاه خودش کوتاهتر بود!پس هنگامی که هریک از جنّیان به اصل خود نظر افکنند به نعمتهایی که خداوند به آنها ارزانی داشته متوجه آن خواهند شد که هر شرف و بزرگواری که دارند از فضل خداوند متعال است،پس چگونه می توانند آیات او را تکذیب کنند؟
خداوند هرکدام از انس وجن را از ماده ای آفریده که با خواسته ها و نقش هریک از ایشان در زندگی تناسب دارد،بنابراین انسان را از گلی سست و بدبو آفرید،ولی به او عقل و علم بخشید و استحکام عنایت کرد تا آن حد که می تواند جن را مسخّر خود سازدو جن را از آتش آفرید و در بعضی از امور به او قوت بخشید ولی این اختلاف در آفرینش به معنی تمایز عنصری به عنصر دیگر نیست،بدین سبب ارزش به عمل صالح بستگی دارد،خواه از صلصال صادر شده باشد،یا از آمیخته ای از آتش و این بدین معنا نمی باشد که یکی رب و پروردگار است که باید توسط دیگری که مربوب و پرورده است پرستش شود،بلکه آنان دو آفریده اند و خدای یگانه ای به نام الله دارند. (مدرسی،1419ق، 14/299)



1.موجودي است كه از شعله آتش آفريده شده برخلاف انسان كه از خاك آفريده شده است.
«وَ خَلَقَ الجَانَّ مِن مارِجٍ مِن نارٍ» (رحمن/15)


4. گروهي از آنان مؤمن صالح و گروهي كافرند«وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ» (جن/11)
5 .آنها داراي حشر و نشر و معادند «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» (جن/6)

«وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً» (جن/9)
7.آنها با انسانها ارتباط برقرار مي كردند و با آگاهي محدود كه نسبت به بعضي از اسرار نهاني داشتند به اغواي انسانها مي پرداختند.
«وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً» (جن/6)

«قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمينٌ» (نمل/39)
(يكي از گردنكشان جن به سليمان گفت من تخت ملكه سبا را پيش از آنكه از جاي برخيزي از سرزمين او به اينجا مي آورم)

«وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ…يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحاريبَ وَ تَماثيلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ» (سبا/13-12)
(گروهي از جن پيش روي سليمان به اذن پروردگار كار مي كردند و براي معبدها،تمثالها و ظروف بزرگ، غذا تهيه مي كردند).

از آيات قرآن به خوبي استفاده مي شود كه برخلاف آنچه در افواه مردم مشهور است و آنها را”از ما بهتران” مي دانند،انسان نوعي است برتر از آنها،به دليل اينكه تمام پيامبران الهي از انسانهاي برگزيده شدند و آنها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند و از او تبعيت كردند و اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان كه بنابر تصريح قرآن،آن روز از (بزرگان)طايفه جن بود (كهف/50) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي باشد.
اينها مطالبي است كه از قرآن مجيد درباره اين موجود ناپيدا استفاده مي شود كه خالي از هرگونه مسائل غير علمي است،ولي مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادي درباره اين موجود ساخته اند كه با عقل و منطق جور نمي آيد،و به همين جهت يك چهره خرافي و غيرمنطقي به اين موجود داده كه وقتي كلمه جن گفته مي شود مشتي خرافات نيز با آن تداعي مي شود از جمله اينكه آنها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك و موجوداتي دم دار و سم دار،موذي و پرآزار،كينه توز و بدرفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالي، خانه هايي رابه آتش كشند و موهوماتي از اين قبيل.
در حالي كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است كه هيچ دليل بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مي بينيم،نداريم،بلكه علماء و دانشمندان علوم طبيعي مي گويند: موجوداتي را كه انسان با حواس خود مي تواند درك كند،در برابر موجوداتي كه با حواس قابل درك نيستند ناچيز است.
و نيز دانشمندان مي گويند: چشم ما رنگهاي محدود را مي بيند، و گوش ما امواج صوتي محدودي را مي شنود، رنگها و صداهايي كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست بسيار بيش از آن است كه قابل درك است.
با وجود اين حقايق،جاي تعجب نيست كه انواع موجودات زنده اي در اين عالم وجود داشته باشند كه انسانها نمي توانند با حواس خود آنها را درك كنند.(مكارم شيرازي،1374، 25/156)
نتيجه اينكه از يك سو قرآن كلام ناطق صادق،خبر از وجود جن با ويژگيهايي كه در بالا ذكر شد داده است و از سوي ديگر هيچ دليل عقلي بر نفی آن وجود ندارد،بنابراين بايد آن را پذيرفت و از توجيهات غلط و ناروا برحذر بود همانگونه كه از خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه جن گاهي بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مي شود كه انواع موجودات ناپيدا را شامل مي شود اعم از آنها كه داراي عقل و دركند و آنها كه عقل و درك ندارند و حتي گروهي از حيواناتي كه با چشم ديده مي شوند و معمولا در لانه ها پنهانند،نيز در اين معني وسيع وارد است.

«خلق الله الجن خمسة اصناف: صنف كالريح في الهواء، و صنف حيّات و صنف عقارب،و صنف حشرات الارض،و صنف كبنی آدم عليهم الحساب و العقاب» (قمي،1414ق، 1/186)
(خداوند جن را پنج صنف آفريده است:صنفي مانند باد درهوا(ناپيدا هستند) و صنفي به صورت مارها و صنفي به صورت عقربها و صنفي به صورت حشرات زمين اند و صنفي از آنها مانند انسانند كه بر آنها حساب و عقاب است)
با توجه به این روايت و مفهوم گسترده آن،بسياري از مشكلاتي كه در روايات و داستانها در مورد جن گفته شده است،حل خواهد شد.مثلا در بعضي از روايات از اميرالمؤمنان(ع) مي خوانيم كه فرمود:
«لا تشرب الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته فان الشيطان يقعد علي العروة و الثلمة» (كليني،1407ق، 6/385)
(از قسمت شكسته ظرف و طرف دستگيره آب نخوريد زيرا شيطان روي دستگيره و قسمت شكسته مي نشيند).
با توجه به اينكه شيطان از جن است و با توجه به اينكه جاي شكسته ظرف و همچنين دسته آن محل اجتماع انواع ميكرب هاست، بعيد به نظر نمي رسد كه جن و شيطان به مفهوم عام اينگونه موجودات را نيز شامل شود هرچند معني خاصي دارد كه به معنای موجودي است كه داراي فهم و شعور و مسئوليت و تكليف است و روايات در اين زمينه فراوان است.(مكارم شيرازي،1374، 25/157)

«رَبُّ المَشرِقَينِ وَ رَبُّ المَغرِبَينِ» (پروردگار دو مشرق وپروردگار دو مغرب)
منظور از دو مشرق،مشرق تابستان و مشرق زمستان است،كه به خاطر دو جا بودن آن دو چهار فصل پديد مي آيد،و ارزاق روزي خواران انتظام مي پذيرد.(طباطبايي،1417ق، 19/99)


«ان مشرق الشتاء علي حده،و مشرق الصيف علي حده،اما تعرف ذلا من قرب الشمس و بعدها»
(مشرق(آغاز) زمستان جداگانه است،و مشرق(آغاز) تابستان جداگانه است آيا نمي بيني كه خورشيد در اين دو فصل نزديك و دور مي شود(اشاره به بالا آمدن خورشيد درآسمان در فصل تابستان و پايين رفتن در فصل زمستان است)).( عروسي حويزي،1415ق، 5/190)
اين آيه كريمه در حقيقت توجه ما را به حركت انتقالي زمين برگرد خورشيد جلب مي كند كه هرسال يك دور آن به پايان مي رسد و سبب پيدايش چهار فصل سال مي شود و در ضمن آن ، روزانه محل برآمدن صبحگاهي خورشيد از افق(مشرق)و فرو رفتن شامگاهي آن در افق(مغرب) تغيير مي پذيرد تا بارديگر در اول سال بعد به همان نخستين منزل برسد و از آنجا طلوع كند.و در مقابل طلوع چنين كيفيتي عيناً براي فرو رفتن خورشيد در مغرب پس از پايان روز پيش مي آيد.و آيه همچنين حركت وضعي زمين را برگرد خودش به ياد ما مي آورد كه هر روز يك بار انجام مي شود و نيز از شب و روز سخن مي گويد كه نتيجه اي از اين گردش است كه آن نيز مسير انسان را كامل مي كند و در خدمت مصالح و خواسته هاي او در زندگي است و از جمله خواب و آسايش او در شب و فعاليت و كوشش او در روز،با توجه به علم امروز زمين به دو نيمكره تقسيم شده كه اگر نيمه اول با طلوع آفتاب مقابل باشد،در نيمه ديگرش آفتاب غروب كرده است و عكس اين نيز درست مي باشد وبنابراين دو مشرق و مغرب وجود دارد كه پياپي براي كره زمين به وجود مي آيند.
نتيجه اينكه اين دو حركت نعمت است و نام الرحمن را براي انسان منعكس مي سازد،در آن هنگام كه انسان به رحمانيت پروردگار خويش معرفت داشته باشد و اينكه خداوند متعال هستي را به مصلحت مسخر ساخته است،خوشبين وفعال به زندگي مي پردازد و اطمينان دارد كه تلاش او بي حاصل نخواهد ماند و از اين خاستگاه به تفكر مي پردازد كه آفرينش او براي آن است كه رحمت و بخشندگي داشته باشد نه اينكه مايه عذاب شود و از سوي ديگر به زودي با زندگي پيرامون خويش يك همزيستي مثبت پيدا مي كند،بركوشش از آن روی اعتماد می‌کند که از آنچه خداوند سبحان برای او آفریده است به حد اعلی بهره گیرد و این هنگامی تحقق پيدا مي كند كه همه چيز از نعمتها و آلاء پروردگارش را برای خود بداند و اما اگر اين راتكذيب كند، سعي او بي حاصل مي ماند و اراده او سست مي شود و نفس او از امكان تسخير زندگي مأيوس مي ماند،چه بسيار آدمي كه برسياره زمين زيسته، بي آنكه درصدد آشناشدن با حركت ظاهري خورشيد و استفاده از آن در زندگي خود برآيد و به تحقق بخشيدن به هدفهاي شخصي و تمدني خويش بپردازد بدان سبب كه از رابطه خود با آن بي خبر مانده است،يا براين اعتقاد بوده است كه به سبب دوري خورشيد تسخير آن غيرممكن است و يا به خاطر او آفريده نشده است؟!و اكنون علم نوين براي ما تاكيد مي كند كه آن يك نعمت بزرگ الهي است و به سود انسان آفريده شده و با الهام از اين نكته جنبش آن بر محاسبات زماني انعكاس مي يابد و دانشمندان پيوسته به تحقيقات گوناگوني اشتغال دارند كه منظور از آنها تسخير خورشيد تا آخرين درجه ممكن و قرار دادن آن در خدمت هدفها و خواسته هاي انسان متمدن است.(مدرسي،1419ق، 14/299)



این آیات در شرح نعمتهای پروردگار، سخن از دریاها به میان می آورد، اما نه همه دریاها بلکه کیفیت خاصی در پاره ای از دریاها که هم پدیده ای است عجیب و نشانه ای است از قدرت بی پایان حق و هم وسیله ای است برای پدید آمدن بعضی از متاع های مورد استفاده انسانها.
ماده “مَرَجَ” بر وزن “فلج” به معنی مخلوط کردن است و یا فرستادن و رها نمودن است و در اینجا به معنی فرستادن و در کنار هم قرار دادن می باشد.(قرشی،1371، 6/248)
منظور از این دو دریا به گواهی آیه 53 سوره “فرقان” دو دریای آب “شیرین” و “شور” است آنجا که می فرماید:
«وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ البَحرَینِ هذَا عَذبٌ فُراتٌ وَ هذَا مِلحٌ اُجاجٌ وَ جَعَلَ بَینَهُمَا بَرزَخًا وَ حِجرًا مَحجُورًا»

قابل قبول ترین تفسیری که دربارۀ این دو آیه کرده اند این است که: مراد از دو دریا دو دریای معین نیست،بلکه دو نوع دریا است یکی شور که قریب سه چهارم کره زمین را در خود فرو برده که بیشتر اقیانوسها و دریاها را تشکیل می دهد و یکی هم دریاهای شیرین است که خدای تعالی آنها را در زمین ذخیره کرده و به صورت چشمه ها از زمین می جوشد و نهرهای بزرگ را تشکیل می دهد و مجدداً به دریاها می ریزد. این دو جور دریا یعنی دریاهای روی زمین و دریاهای داخل زمین همواره به هم اتصال دارند،هم در زیرزمین و هم در روی زمین و در عین اینکه “یلتقیان-برخورد و اتصال دارند” نه این شوری آن را از بین می برد و نه آن شیرینی این را، چون بین آن دو حاجز و مانعی است که نمی گذارد در وضع یکدیگر تغییری بدهند و آن مانع، خود مخازن زمین و رگه های آن است که نه می گذارد دریای شور به دریای شیرین تجاوز نموده و آن را مثل خود شور کند و در نتیجه زندگی جانداران را تهدید نماید و نه دریای شیرین به دریای شور تجاوز نموده است. و نیز به طور دائم دریاهای شور،دریاهای شیرین را از این راه کمک می کند که آب خود را به ابرها داده،و ابرها آن را بر زمین می بارد و زمین باران را در خود فرو برده مخازن خود را پر می کند و همین مخازن هم دریاهای شور را کمک نموده همانطور که گفتیم از زمین می جوشد و به صورت نهرهای کوچک و بزرگ به دریا می ریزد.(طباطبایی،1417ق، 19/100)
پس معنای این دو آیه این است که خدای تعالی دو دریای شیرین و گوارا و شور و تلخ را مخلوط کرده،در عین اینکه تلاقی آن دو دائمی است،به وسیله مانعی که بین آن دو قرار داده نمی گذارد که یکدیگر را در خود مستهلک کنند و این صفت گوارایی آن را از بین ببرد و آن صفت شوری این را و در نتیجه نظام زندگی جانداران و بقای آن را تهدید کنند.



لؤلؤ و مرجان دو وسیله جالب زینتی است و در طب و معالجه بیماری‌ها نیز مورد استفاده قرار می گیرد،ضمناً مال التجاره و کالای خوبی است که از آن عوائد زیادی به دست می آید و روی این جهات به عنوان دو نعمت در آیات فوق به آن اشاره شده است.
اما “لؤلؤ” که در فارسی آن را “مروارید” می گویند دانه شفاف و قیمتی است که در درون صدف در اعماق دریاها پرورش می یابد و هر قدر درشت تر باشد گرانبهاتر است و در طب موارد استعمال گسترده ای دارد،اطبای پیشین داروهایی از آن برای تقویت قلب و اعصاب و برطرف کردن انواع خفقان و حالت ترس و وحشت و تقویت کبد و رفع بدبویی دهان و سنگهای کلیه و مثانه و یرقان تهیه می کردند،حتی در بیماریهای چشم نیز از آن استفاده می نمودند. (تنکابنی،1080ق،123) و ( دهخدا،1339،184)
“مرجان” بعضي آن را به معني لؤلؤهاي كوچك تفسير كرده اند ولي حقيقت چيز ديگر است،مرجان موجود زنده اي است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مي رويد و تا مدتها دانشمندان آن رانوعي “گياه” مي پنداشتند،ولي بعدا روشن شد كه نوعي حيوان است،هرچند به صخره هاي كف دريا مي چسبد و گاه منطقه وسيعي را مي پوشاند و تدریجا افزوده مي شود وجزائري تشكيل مي دهد كه به “جزائر مرجاني” معروف است.

بهترين نوع مرجان زينتي “مرجان سرخ رنگ” است و هرقدر سرخ تر باشد قيمتي تر است و تشبيهات شعرا در اشعارشان نيز برهمين اساس است و بدترين نوع مرجان،”مرجان سفيد” است كه به طور فراوان يافت مي شود و در ميان اين دو “مرجان سياه” قرار دارد.
مرجان نيز علاوه بر جنبه زينتی استعمال طبي دارد و خواص زيادي براي آن ذكر كرده اند،از جمله از آن داروهايي مي سازند كه براي تقويت قلب،دفع سم افعي،تقويت اعصاب،معالجه اسهال و خونريزي‌های رحم،بهره گيري مي كنند،و گفته اند براي بيماريهاي صرع نيز مفيد است. ( وجدي،1339،183)
روايت است كه مراد از دو دريا و بحر حضرت علي(ع) بحر ولايت و حضرت فاطمه(س) بحر عصمت و نبوت است و ميان آنها فاصله و واسطه اي چون محمد(ص) است و از آن دو دريا حسن و حسين(ع) بيرون مي آيد كه عجيب نيست كه آن دو بزرگوار دو دريا بوده باشند براي وسعت فضل و مقامشان و زيادي خير ایشان و دريا را براي وسعتش بحر گويند.به همين دليل پيامبر(ص) به اسبي كه سوار شده و آن را به حركت و رفتن درآورده بود فرمود سپاس مي گويم خداي را كه آن را دريايي يافتم يعني آن را صاحب معاني بسيار و صفات پسنديده ديدم. (فرات كوفي،1410ق، 659)


«وَ لَهُ الجَوَارِ المُنشَأتُ فِي البَحرِ كَالأَعلَامِ»


وكلمه منشأت اسم مفعول از ماده انشاء است و انشاء هر چيز به معناي احداث و ايجاد و تربيت آن است.(طريحي،1375، 1/416) و كلمه “اعلام” جمع “علم” به فتحه عين و لام است كه به معناي كوه است. (قرشي،1371، 5/34)
با وجود اينكه كشتي ها را انسان ها مي سازند خداوند آنها را ملك خود دانسته و آن بدين جهت است كه تمامي سبب هايي كه در ساختن كشتي دخالت دارند،از چوب و آهن و ساير اجزايي كه كشتي از آن تركيب مي يابد و انساني كه اين اجزاء را تركيب مي كند و صورت كشتي به آن مي دهد و نيز شعور اين انسان و فكر و اراده اش همه مخلوق خدا و مملوك اوست،قهرا نتيجه عمل انسان هم كه يا كشتي است و يا چيز ديگر ملك خداي تعالي است.
پس منعم حقيقي كشتي ها به انسان،خداست،چون خداي تعالي به انسانها الهام كرد كه چگونه كشتي بسازند و اينكه چه منابع و آثاري بر اين وضع هست،و نيز راه استفاده از منافع بسيار آن را او الهام فرموده است. (طباطبايي،1417ق، 19/101)

«كُلَّ مَن عَلَيها فَانٍ» (تمام كساني كه بر روي زمين زندگي مي كنند فاني شوند)
خداوند در اين آيات مسأله فنا را در زمره نعمت هاي خود قرار داده است و آن ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معني فناي مطلق نيست،بلكه دريچه اي است به عالم بقاء و این دنیا و گذرگاهي است كه شرط وصول به سراي جاويدان عبور از آن است.
دنيا با تمام نعمتهايش زنداني است براي مؤمن و خروج از اين دنيا آزاد شدن از اين زندان تنگ و تاريك است.
و يا از اين نظر كه ذكر نعمتهاي فراوان گذشته ممكن است باعث غفلت و غرق شدن گروهي در زندگي دنيا و انواع خوردنيها و نوشيدني ها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاي راهوارش گردد، لذا يادآوري مي كند كه اين دنيا جاي بقا نيست مبادا دلبستگي به اينها پيدا كنيد و از آنها در مسير پروردگار بهره نگيريد كه اين تذكر خود نعمتي بزرگ است. (مكارم شيرازي،1374، 23/135)
ضمير در”عليها” (كساني كه بر زمين هستند) انس و جن مي باشند،هرچند بعضي از مفسران احتمال داده اند كه حيوانات و جنبندگان و موجودات ديگر را نيز شامل مي شود ولي ظاهر تعبير “من” كه معمولا براي صاحبان عقل مي آيد همان معني اول است. (حسيني همداني،1404ق، 16/87)
«وَ يَبقَي وَجهُ رَبَّكَ ذُوالجَلالِ وَ الإكرَامِ»


“ذوالجلال” يعني صاحب بزرگي و كبريايي و مستحق سپاس و ثناء است بواسطه احساني كه در اعلا درجه و مراتب احسان و انعام اوست آن چنان خدايي كه اصل و اساس هر نعمت است و “والاكرم” صاحب اكرام است پيامبران و اولياء خود را به الطاف و فضيلت دادنش با عظمت و جلال خودش اكرام مي كند. (طبرسي،1372، 9/306)





(قسم به آن كس كه جانم به دست اوست خدا را به اسم اعظمش خواند كه هرگاه كسي او را به آن بخواند اجابت مي كند،و هرگاه به وسيله آن از او تقاضا كند عطا مي فرمايد) (آلوسي،1415ق، 14/107)

«يَسئَلُهُ مَن فِي السَّمَوَاتِ و الأَرضِ كُلَّ يَومِ هُوَ فِي شَأنٍ»

محتواي اين آيه در واقع نتيجه اي از آيات قبل است زيرا مي فرمايد: تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند همواره نيازهاي خود را از او مي خواهند و از او سؤال مي كنند.
منظور از درخواست تمام آسمانيان و زمينيان درخواست به زبان نيست،بلكه درخواست به احتياج است،چون احتياج خودش زبان است و معلوم است كه موجودات زمين و آسمان از تمامي جهات وجود شان،محتاج خدايند،هستيشان بسته به خدا و متمسك به ذيل غناي اويند،همچنان‌که فرمود:






اگر كلمه “شأن” را در اينجا نكره يعني بدون الف و لام آورده براي اين بود كه تفرق و اختلاف را برساند در نتيجه معناي جمله چنين شود: خداي تعالي در هر روز كاري دارد، غير آن كاري كه در روز قبل داشت و غير آن كاري كه روز بعدش دارد، پس هيچ يك از كارهاي او تكراري نيست و هيچ شأني از شئون او از هرجهت مانند شأن ديگرش نيست، هرچه انجام مي‌دهد بدون الگو و قالب و نمونه انجام مي‌دهد و ابداع و ايجاد مي كند و به همين جهت است كه خود رابديع ناميده، فرموده: «بَدِیعُ السَّماواتِ وَالارضِ» (بقره/117) (هستي بخش آسمانها و زمين او است)
البته منظور از كلمه “يوم” در جمله «كُلَّ يَومِ» هر روز-احاطه خداي تعالي در مقام فعل و تدبير اشياء است، در نتيجه او هر زماني هست ولي در زمان نيست و در هر مكاني هست ليكن در مكان نمي گنجد و با هر چيزي هست ليكن نزديك به چيزي نيست. (طباطبايي،1417ق، 19/102)
اين آيه هم اميد آفرينش است، هم غرورشكن و هم نشانه دوام خلقت و استمرار آفرينش، به همين دليل گاهي پيشوايان اسلام براي اميد بخشيدن به افراد، مخصوصاً روي اين آيه تكيه مي كردند، چنان كه در داستان تبعيد دردناك ابوذر “به ربذه” آمده:علي(ع) با جمله هاي بسيار گيرا و پرمعني به هنگام بدرقه او به او دلداري داد، پس امام حسن(ع) فرزند رشيد اميرمؤمنان او را به عنوان “عمو” خطاب كرد و جمله‌های ديگري افزود، بعد از او سالار شهيدان امام حسين(ع) زبان به سخن گشود و فرمود:
«يا عماه ان الله تعالي قادر ان يتغير ما قدتري،الله كُلَّ يَومِ هُوَ فِي شَأنٍ، و قد منعك القوم دنياهم و منعتهم دينك…فاسال الله الصبر و النصر» (امینی، 1386،8/301)
(اي عمو!خداوند متعال قادر است كه اين شرايط را دگرگون سازد و او هر روز در شان و كار تازه اي است، آنها تو را مزاحم دنياي خود ديدند و تو را باز داشتند و تو آنها را مزاحم دين خود ديدي و از آن باز داشتي از خدا شكيبايي و پيروزي بطلب)


«سَنَفرُغَ لَكُم أَيُّهَ الثَّقَلانِ» (اي جنيان و آدميان، به حساب شما خواهيم رسيد)

“ثَقَل” از ماده “ثِقل” به معني سنگيني است.(قرشي،1371، 1/307)
در قرآن به جن و انس “ثقلين” گفته شده است برخلاف ملائكه كه جزء گروه ثقلها نيستند،زيرا انسان داراي وزن و سنگيني است و درآن ترديدي نيست.ملائكه احياناً به صورت جسم تمثل پيدا مي كنند ولي تمثل معنايش اين است كه خود شيء حقيقت ديگري است اما به اين‌ صورت‌ ظاهرمي‌شود (مطهری،1387،6/47)

با اينكه خداوند هر گاه به چيزى بپردازد از چيز ديگرى غافل نمى‏شود و در آن واحد احاطه علمى به همه كائنات دارد و هرگز چيزى او را از چيز ديگرمشغول نمى‏سازد” لا يشغله شان عن شان” ولى با اينحال تعبير به” سنفرغ” جالب است، چرا كه اين تعبير معمولا در موردى گفته مى‏شود كه شخصى تمام كارهاى خود را رها مى‏كند، تا با حواس جمع به كارى بپردازد، و اين تنها در مورد مخلوقاتى است كه به حكم محدوديت هر گاه توجه به چيزى كنند از چيز ديگر باز مى‏مانند.
ولى اين تعبير در مورد خداوند چيزى جز تاكيد هر چه بيشتر بر مساله رسيدگى به حساب نخواهد بود، به گونه‏اى كه هيچ مثقال ذره‏اى از قلم نخواهد افتاد، و چه عجيب است كه خداوند بزرگ حساب بندگان كوچك خود را بر عهده گيرد، و چه هولناك و وحشتناك است يك چنين محاسبه؟ اطلاق “ثقل” بر گروه جن و انس به خاطر سنگينى معنوى آنهاست، چرا كه خداوند به آنها از نظر عقل و شعور و علم و آگاهى وزن و ارزش خاصى داده است، هر چند از نظر جسمى نيز در مجموع سنگينى قابل ملاحظه‏اى دارند، و لذا در آيه 2 سوره زلزال مى‏خوانيم: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها كه يكى از معانى آن خروج انسانها از قبرها به هنگام رستاخيز است اين نكته نيز قابل تذكر است كه ذكر خصوص اين دو گروه به خاطر آن است كه عمده كسانى كه مكلف به تكاليف الهى هستند این دو مى‏باشند.(مکارم شیرازی،1374،23/147)
اين آيه بيان مي كند كه روز قيامت خدا و ملائكه مشغول حساب جن و انس خواهند بود،به طوري كه فقط كارشان همين باشد،سين در “سنفرغ” ظاهرا براي تاكيد و قسمت است و نه به معني دوري و نزديكي و نيز صريح است كه جن مانند انس،آخرت و بهشت و جهنم دارد و اين حسابرسي از جمله نعمتهاي خداوند است.(قرشي،1377، 10/876)


«یَامَعشَرَ الجِنَّ وَ الإِنسِ‌إِنِ استَطَعتُم أَن تَنفُذُوا مِن أَقطَارِ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضِ فَانفذوا لا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلطَنٍ»
(اي گرون جنيان و آدميان،اگر مي توانيد كه از كناره هاي آسمانها و زمين بيرون رويد،ولي بيرون نتوانيد رفت مگر با داشتن قدرتي.)
خطاب آیه مبنی بر تعجیز عموم افراد جن و بشر است که هر یک چنانچه قدرت دارد که از یکی از جوانب آسمان و زمین از این صحنه فرار کند،انجام دهد و کنایه از اینکه هیچیک از افراد جن و بشر نمی تواند از سعه قدرت ساحت پروردگار بیرون رود و از اجرای عقوبت رهایی یابد با اینکه افراد جن از نظر تجردی که دارند به سهولت می توانند از محیط خطر خارج شده رهائی یابند و مقدم داشتن جن در اینجا ممکن است به خاطر این باشد که آنها آمادگی بیشتری برای سیر آسمانها دارند. (همان،149) ولی نسبت به قدرت و احاطه مقام کبریای هیچ موجود و پدیده ای نمی تواند بدر رود و از اجزای کیفر و عقوبت خود رهائی بخشد. درست است که تهدید در این آیه به ظاهر در مسیر مجازات و کیفر است ولی از آنجا که ذکر آن هشداری است به همه انسانها و عاملی است برای اصلاح و تربیت،طبعا لطف و نعمتی محسوب می شود.
با توجه به این نکته که جن موجود مجردیست و در دنیا بشر نمی تواند جن را مشاهده نماید -زیرا مشاهده بشر از طریق نیروی بینائی حسی است و آن اختصاص به اجسام مادی دارد که با شرایطی به آنها نظر افکند- ولی بشر چنانچه به آستانه مرگ درآید نیروی بینائی روح او گشوده می شود و فرشتگان و قابض ارواح را با نیروی بینائی و شهود روح خود مشاهده می نماید.
و در عالم برزخ و عالم قیامت بشر نیز از نظر قدرت شهود فرشتگان و هم چنین افراد جن را مشاهده می نمایند. خلاصه استفاده می شود که بشر در این جهان از مشاهده جن محروم و بی بهره است،از نظر اینکه نیروی بینائی او اختصاص به بینائی حسی دارد و از مواد جسمانی و مادی فقط می تواند با نیروی بینائی ببیند و استفاده نماید ولی در عالم برزخ و قیامت نیروی شهود روح بشر تقویت یافته بر فرشتگان و همچنین بر افراد جن تماس و ارتباط خواهند داشت نهایت نه با نیروی بینائی حسی بلکه با نیروی شهود روحی و روانی،بعبارت دیگر استفاده می شود که بشر از مشاهده و شهود مجردات و قدسیان مانند فرشتگان و موجودات ناپیدا و مجرداتی مانند جن در این جهان بی بهره است.از نظر اینکه نیروی بینائی بشر اختصاص به نیروی حسی دارد و فقط رسولان و اولیاء از نظر قدرت و قدس روح می توانند به طور تمثل فرشتگان را با نیروی شهود و روح مشاهده نمایند همچنانکه مریم صدیقه(ع) جبرئیل امین(ع) را به طور تمثل با شهود و روح و قلب خود او را مشاهده نمود و با او گفتگو کرد. (حسینی همدانی،1404ق، 16/95)
در اینکه آیه فوق مربوط به قیامت است یا دنیا و یا هر دو؟ در میان مفسران گفتگو است و چون آیات قبل و بعد از آن ناظر به رویدادهای سرای دیگر است به نظر می رسد که این آیه نیز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهی در قیامت باشد.و مؤید آن بعضی از اخباری است که در منابع اسلامی در این زمینه نقل شده از جمله در حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده روز قیامت خداوند بندگان را در محل واحدی جمع می کند و به فرشتگان آسمان پائین وحی می فرستد فرود آیید، آنها که دو برابر جمعیت روی زمین جن و انس هستند فرود می آیند،سپس اهل آسمان دوم که آنها نیز دو برابر همه می باشند فرود می آیند و به همین ترتیب فرشتگان هفت آسمان فرود می آیند و همچون هفت حجابی گرداگرد انس و جن را احاطه می کنند،اینجاست که منادی صدا می زند؛ای جمعیت جن و انس اگر می توانید از اقطار آسمان ها و زمین بگذرید،اما هرگز نمی توانید جز با قدرت الهی و در اینجا می بینند اطراف آنها را هفت گروه عظیم از فرشتگان فرا گرفته اند. (راهی برای فرار از چنگال عدالت نیست) (فیض کاشانی،1415ق، 1/243) و (طبرسی،1372، 9/205)

«یُرسَلُ عَلَیکُما شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَ نُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرانِ»
(بر شما شعله ای بی دود فرستاده شود،یا دودی بی شعله،پس با او مقابله نتوانید کرد)

“شواظ” به معنی شعله های بی دود آتش است.(راغب اصفهانی،1412ق،470) و (ابن منظور،1414ق، 7/446)

«فَاِذَا انشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَت وَردَةً کَالدِّهانِ»

این آیات ادامه آیات قبل است که حوادث رستاخیز را بازگو می کند و خصوصیات دیگری از صحنه قیامت و چگونگی حساب و مجازات و کیفر را ذکر می نماید.

از مجموع آیات “قیامت” به خوبی استفاده می شود که در آن روز نظام کنونی جهان به کلی درهم می ریزد و حوادث بسیار هول انگیز در سرتاسر عالم رخ می دهد،کواکب و سیارات و زمین و آسمان دگرگون می شوند و مسائلی که تصور آن امروز برای ما مشکل است واقع می گردد و از جمله چیزی است که در آیه فوق آمده است که کرات آسمانی از هم می شکافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن درمی آید.این تشبیه ممکن است از این نظر باشد که رنگ آسمان به صورت مذاب گلگون در می آید.و یا اشاره به ذوب شدن کرات آسمانی و یا رنگهای مختلف آن بوده باشد.بعضی دهان را به معنی “چرم سرخ رنگ” نیز تفسیر کرده اند. در هر صورت این تشبیهات تنها می تواند شبحی از آن صفحه هولناک را مجسم سازد،چرا که در واقع شباهتی به هیچ حادثه ای از حوادث این دنیا ندارد و صحنه هایی است که تا کسی نبیند نمی داند. (شیرازی،1374، 23/154)
“ورده” به معنی گل است و از آنجا که گلها غالباً سرخ رنگند معنی سرخ را تداعی می کند. (طریحی،1375، 3/160)


«فَیَومَئِذٍ لایُسئَلُ عَن ذَنبِهِ اِنسٌ وَ لا جانٌّ»






سوالی که در آیه نفی شده و فرموده: “از کسی سؤال نمی شود” سوال به طور معمول و معروف در بین خود انسانها است چنین سؤالی را نفی کرده، پس این آیه منافاتی با آیه «وقفِوُهُم إِنَّهُمُ مَسؤُلُونَ» (صافات/24) و «فَوَ رَبَّکَ لَنَسئَلَنَّهُم أَجمَعِینَ» (حجر/92) ندارد برای اینکه روز قیامت مواقف مختلفی دارد، در بعضی از آن مواقف مردم بازخواست می شوند و در بعضی دیگر مهر بر دهنهایشان زده می شود و در عوض اعضای بدنشان سخن می گوید و در بعضی مواقف دیگر از سیمایشان شناخته می شوند. (طباطبایی،1417ق، 19/179)
وآیه «یُعرَفُ المُجرِمُونَ بِسِیمَهُمُ فَیُوخَذُ بِالنَّوَاصِی وَ الاَقدَامِ» همین معنی را تایید می نماید که روز رستاخیز در صورت و سیمای گنهکاران آثار گناه ظاهر و هویدا است. روایات و احادیث اسلامی مؤید این مطلب است که عقبات و مراحل قیامت بسیار است و شاید این آیه (لا یسئل) راجع به یکی از مواقف باشد یا اول ظهور قیامت مراد باشد.از امام رضا(ع) نقل شده که فرمود (هرکس معتقد به خدا باشد گناه کند و توبه نکند در عالم برزخ او را عذاب کنند و روز قیامت دیگر بر او گناهی نیست که از او سوال شود)



«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِیُ یُکَذِّبُ بِهَا المُجرِمُونَ»

ممکن است خطاب در این جمله به رسول خدا(ص) باشد،بعد از آن خبر که مجرمین به زودی بازخواست می شوند،و موی پیشانیشان را گرفته در آتش می اندازند،در این آیه روی سخن به رسول گرامی خود فرموده باشد،این آن جهنمی است که مجرمین از قوم تو آن را تکذیب می کردند و به زودی وارد آن خواهند شد و باید که سرنوشت آنان در نظرت بی اهمیت باشد. (طبرسی،1372، 9/312)

حضرت فرمود: بله،رسول خدا(ص) زمانی که به معراج رفتند،وارد بهشت شدند و جهنم را نیز دیدند، در ادا می‌گوید: عده ای معتقدند که این دو فقط تقدیر شده اند و هنوز خلق نشده اند،حضرت فرمودند: نه آنها از ما هستند و نه ما از انها،هرکس خلقت بهشت و جهنم را انکار کند پیامبر(ص) و ما را تکذیب کرده است و جز اهل ولایت و دوستان به شمار نمی آید. و برای همیشه در آتش دوزخ باقی خواهد ماند.و سپس آیه«هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی…» را قرائت کرد. (ابن بابویه،1378، 1/232)



“حمیم” به معنای آب داغ است.(قرشی،1371، 2/184) و کلمه “ان” که اصلش “انی” است به معنای داغی است که داغیش به نهایت رسیده باشد. (مصطفوی،1360، 1/165)
به این ترتیب آنها از یک سو در میان شعله های سوزان جهنم می سوزند و تشنه می شوند و تمنای آب می کنند و از سوی دیگر آب جوشان به آنها می دهند(یا بر آنها می ریزند) و این مجازاتی دردناک است.(کاشانی،1336، 9/127)

«یُسحَبُونَ فِی الحَمِیم ثُمَّ فِی النّارِ یُسجَروُنَ» (مؤمن/71و72)





“مقام” به معنی منزلت است،مقام ربّ همان علم و احاطه و تدبیر و حفظ و مجازات اوست نسبت به بنده اش.( قرشی،1371، 6/53)



چنین کسی را دو بهشت است،و شاید مقصود از “مقام ربّه” مرتبه و عظمت و کبریای اوست و چون خوف و خشیت بدون معرفت به مقام ربوبی برای کسی میسر نخواهد گردید،پس ممکن است آیه اشاره به این باشد که آن کس خدا را به عظمت و جلال و به مقام الوهیت شناخت و شناسایی او سبب خوف و خشیت او گردید، برای چنین کسی دو بهشت است.(بانوی اصفهانی،1361، 12/39)









بهترین توجیهی که به حقیقت نزدیک‌تر است همان بهشت روحانی و جسمانی است:زیرا بهشت اسم جنس است و تمام انواع و اقسام بهشت ها را شامل می گردد.و تعدد آن به انواع است نه به افراد و بهشت روحانی و جسمانی دو نوع از بهشت است که تحت هر یک از آن، افرادی است و این دو نوع بهشت در تمام خصوصیات از هم جدا و متمایز است جز آنکه هر دو به ازاء عمل نیک تفضلا عنایت می گردد.(کاشانی،1336، 9/129)
3-2-3-1- نعمتهای بهشتی




و ممکن است جمع “فنن” به معنی شاخه تر و نرم باشد که در این صورت معنای جمله این می شود که آن دو بهشت دارای درختانی نرم هستند.(طباطبایی،1417ق، 19/159)

«فَلا تَعلمُ نَفسٌ ما أخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ اَعیُنٍ»

یعنی حتی توصیف‌هایی که مفسرین در قرآن می کنند به حسب میزان درک بشر است نه به میزان وجود آن چیز، زیرا آن قابل توصیف نیست و برای یک نفس در دنیا امکان درک آن مطلب وجود ندارد.(مطهری،1372، 6/74)
«فِیهِما عَینانِ تَجرِیانِ»

در تفاسیر آمده که یکی تسنیم است و دیگر چشمه سلسبیل. (شریف لاهیجی،1373، 19/314 و حسینی شاه عبدالعظیمی،1363، 12/428 و طبرسی،1372، 9/314)





ولی هیچیک از اینها دلیل روشنی ندارد و این اندازه مسلم است که میوه های بهشتی کاملا متنوع و گوناگون می باشد و هرکدام از دیگر بهتر و جالبتر است. (مکارم شیرازی،1374، 23/166)
و طبق تفسیر”جنّتان” به “دو بهشت” قهرا میوه های هر بهشتی هم با میوه های بهشت جسمانی، جسمانی است. (مطهری،1372، 6/74)
«مُتَّکِئینَ عَلی فُرُشٍ بِطائِنُها مِن إِستَبرَقٍ وَ جَنَی الجَنَّتَینِ دانٍ»


“فرش” (بر وزن شتر)جمع “فراش” به معنی فرشهایی است که گسترده می شود. (راغب اصفهانی،1412ق،629)
«بطائن» جمع «بطانه»به معنی آستر است( قرشی، 1371، 1/202)

در اینجا گرانقیمت ترین پارچه ای که در دنیا تصور می شود آستر این فرشها ذکر شده ، اشاره به اینکه قسمت روئین آن، چیزی است که از لطافت و زیبایی و جذابیت در وصف نمی گنجد، چرا که معمولا در دنیا آستر را به خاطر اینکه ظاهر نمی شود از جنس کم اهمیتی تهیه می کنند و به این ترتیب کم اهمیت ترین جنسهای آن جهان پر ارزشمندترین جنس این جهان است ، اکنون باید ذکر کرد که متاع پرارزش آن چگونه است .

این نکته نیز قابل توجه است که در آیات دیگر قرآن آمده که بهشتیان بر «ارائک» (تختهای سایبان دار) و «سریر» ( تختهای بدون سایبان) تکیه می کنند، اما در اینجا می گوید: تکیه بر فرشها دارند، ممکن است اینها همه به خاطر تنوع در لذات بهشتی باشد که گاهی برآن تکیه می زنند و نیز ممکن است این فرشهای گرانبها را بر آن تختها بگسترانند، و یا اشاره به مسائل مهمتری است که درک آن برای ما ساکنان دنیا ممکن نیست.(مکارم شیرازی، 1374، 23/167)
کلمه «جنی» به معنای میوه رسیده است که وقت چیدنش شده باشد و کلمه « دان » ( که در اصل دانی بوده) اسم فاعل از مصدر « دنو» با ضمه دال و نون و تشدید واو- است که به معنای نزدیکی است ، پس دانی یعنی نزدیک و معنای جمله این است که میوه های چیدنی درختان بهشتی نزدیک و در دسترس است .( قرشی ، 1371 ، 2/77 و 361 )
«فیهِنَّ قاصِراتٌ الطَّرفِ لَم یَطمِثهُنَّ إِنسٌ قَبلَهُم وَ لا جَانٌّ»

«طرف» [بروزن حرف] به معنی پلک چشمها است، واز آنجا که به هنگام نگاه کردن پلکها به حرکت در می آید کنایه از نگاه کردن است بنابراین تعبیر به « قاصرات الطرف» ،اشاره به زمانی است که نگاهی کوتاه دارند ، یعنی فقط به همسرانشان عشق می ورزند و این یکی از بزرگترین امتیازات همسر است که جز به همسرش نیندیشد و به غیر او علاقه نداشته باشد.( قرشی، 1371، 4/207)
«طمث» که فعل « لم یطمث» از آن مشتق شده به معنای ازاله بکارت و نکاحی است که با خونریزی همراه باشد و معنای آیه این است که حوریان بهشتی دست نخورده اند، وقبل از همسران هیچ جن و انسی ازاله بکارت از ایشان نکرده است.( همان ، 4/236)
در روایات ذیل جمله « فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرفِ » آمده : که امام فرموده : حورالعین آن قدر نورش روشن است که چشم را می زند ، و نمی شود بدو خیره شد. (قمی ، 1367، 2/349)
ودرحدیثی دیگر ازابن مردویه از جعفربن محمد از پدرش از جدش از رسول خدا(ص) روایت کرده که در معنای جمله « قاصرات الطرف» فرموده: یعنی جز به همسران خود نظر نمی افکنند. ( سیوطی، 1404 ق، 9/147)
3-2-3-2-ارزش عفت زن
«عفت زن» برای مرد یک ارزش ذاتی و اصیل دارد. در ارتباط مرد و زن تنها اقناع غریزه جنسی مطرح نیست، آن مسأله وحدت، یگانگی و اتحاد روحی بالاتر است قرآن تعبیری دارد که می فرماید:
« وَ مِن ایاتِهِ اَن خَلَقَ لکُم مِن أَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنوا اِلَیها وَجَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً ورَحمَةً» (روم /21)


در حقیقت قرآن ‌‌می‌خواهد بگوید که در عالم آخرت در آنچه که مردان از زنان اخروی بهره می برند- اعم از آنکه آن زنان اخروی « خیرات حِسان دنیا» باشند یعنی زنان دنیایشان باشند یا حورالعین ها باشند- تنها مسأله جنسی مطرح نیست، بلکه مسأله روحی هم مطرح است . یعنی زنانی هستند که عاشق این مردها هستند و دل در گرو این مردها دارند. ویک حالت یگانگی دارند واز غیر اینها چشم بسته اند.



یاقوت سنگی معدنی است که دارای اقسامی است از قبیل زرد، سبز، کبود ، این آیه در تعریف حوریان بهشتی است که در صفا و طراوت به یاقوت و مرجان تشبیه شده اند که این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است. ( قرشی ، 1371، 7/267 )
مرجان حیوانی است دریایی شبیه شاخه های درخت که گاه به رنگ سفید و گاه قرمز با رنگهای دیگر است و در اینجا ظاهراً منظور نوع سفید آن است که درباره ی آن در اوائل سوره ذیل آیه 22 شرح بیشتری داده شد.
سرخی و صفا و درخشندگی “یاقوت” و سفیدی و زیبایی شاخ “مرجان” هنگامی که این دورنگ ( یعنی سفید و سرخ شفاف) به هم آمیزند زیباترین رنگ را پیدا می کنند.
حوریان بهشتی در سرخی و صفا به یاقوت و در سفیدی و روشنایی به مرجان تشبیه شده اند. روایت است که صفای حوران از صفای یاقوت و بیاض درّ و مرجان بیشتر باشد و حوری که هفتاد حله حریر پوشیده باشد مغز ساق او در پس آن حله مشاهده شود مانند رشته سفید از ورای یاقوت و زنان اهل دنیا نیز در بهشت مثل حوران در عدم طمث و در صفا و طراوت باشند، پس ایشان با این صفات با شوهران خود ملاقات کنند.( کاشانی ، 1336،9/130 )
بعضی اینگونه تفسیر کرده اند که یاقوت همچون هر سنگ دیگر نیست که به آسانی در دسترس هرکس قرار گیرد. بلکه برای دست یافتن به آن کوشش و تلاش فراوان لازم است و نیز بدان سبب که دست هرکس به مرجان نمی رسد و برای یافتن آن باید تحمل مشقت کند و در ژرفای دریاها غوطه ور شود، برای رسیدن به بهشت نیز باید بهایی پرداخته شود که در اختیار همه کس قرار ندارد. (مدرسی ، 1419 ق، 14/ 356)

3-2-3-3- پاداش نیکی
« هل جَزاءُ الإِحسانِ إِلّا الإِحسانُ »
(آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟)
این آیه استفهام انکاری و تعلیل نعمتهای گذشته است

« قال ربکم یقول هل جزاء من انعمتا علیه بالتوحید الاالجنة»
(رسول خدا فرمود:پروردگارتان می‌گوید آیا پاداش کسی که توحید را به عنوان نعمت به او ارزانی کردیم جز بهشت است.)
از این روایت معلوم می شود که توفیق به عمل احسانی است از جانب خدا، پس عملی که مومن انجام می‌هد، خدا این عمل را به او احسان کرده و درمقابل آن، بهشت می دهد. (بحرانی ، 1416 ق، 5/245) و( ابن بابویه، 1398ق ، 28 )

« آیة فی کتاب الله مسجلة ، قلت و ماهی ؟ قال قول الله عزوجل :« هَل جَزاءَ الإِحسانِ إِلّا الاِحسانُ »
جرت فی الکافر والمؤمن ، والبر والفاجر، و من صنع الیه معروف فعلیه ان یکافی به ولیس المکافاة ان تصنع کما صنع حتی تربی، فان صنعت کما صنع کان له الفضل بالابتداء:»

راوی می گوید : عرض کردم کدام آیه است ؟ فرمود: این سخن خداوند متعال که می فرماید: هَل جَزاءُ الإِحسانِ إِلّا الاحسانُ، که درباره کافر و مومن نیکوکار و بدکار جاری می شود ( که پاسخ نیکی را باید به نیکی داد) و هرکسی به او نیکی شود باید جبران کند، و راه جبران این نیست که به اندازه او نیکی کنی، بلکه باید پیش از آن باشد، زیرا اگر همانند آن باشد نیکی او برتر است، چرا که او آغازگر بوده ) ( عروسی حویزی ، 1415ق ، 5/199 )


خداوند این آیه را نیز به عنوان نعمت معرفی کرده است چرا که این قانون یعنی جزای احسان به احسان خود نعمتی است بزرگ از ناحیه خداوند بزرگ و نشان می دهد که پاداش او در برابر اعمال بندگان نیز در خورکرم اوست نه در خور اعمال آنها ، تازه اگر آنها عملی دارند و اطاعتی می کنند آنهم به توفق و لطف خداست و برکاتش نیز به خودشان می رسد. و نکته ای که در این آیه قابل توجه است اینست که یک قانون عمومی در منطق قرآن است که خدا و خلق و همه بندگان را شامل می شود.
عمومیت این قانون به همه مسلمانان تعلیم می دهد که هر نیکی را از هر کسی باشد جبران کنند ، و به گفته امام صادق(ع) جبران آن نیست که همانندش را انجام دهند، بلکه باید برتر باشد، و گرنه آنکه ابتدا به احسان کرده است برتری خواهد داشت.




آیات گذشته پیرامون دو بهشت خائفان با ویژگیهای والا سخن می گفت ولی در این آیات از دو بهشت سخن می گوید که در مرحله پایینتری و طبعا برای افرادی است که در سطح پایینتری از ایمان و خوف از پروردگار قرار دارند و به تعبیر دیگر هدف بیان وجود سلسله مراتب به تناسب ایمان و عمل صالح است.


« جنتان من فضه ، ابنیتهاو ما فیهما ، جنتان من ذهب ابنیتهاوما فیهما » (طبرسی، 1372 ، 9/318)
( دو بهشت که بنای آنها وهرچه در آنهاست از نقره است ، و دو بهشت است که بنای آنها و هرچه در آنها است از طلا است) [ تعبیر به طلا و نقره ممکن است اشاره به تفاوت ارزش و مواهب آنها باشد]

« لا تقولن الجنه واحده ان الله یقول ، « وَمِن دُونِهما جَنَّتانِ » ولا تقولن درجه واحده ان الله یقول، درجات بعضها فوق بعض ، انها تفاضل القوم بالاعمال:» (همان،319)
(نگو بهشت یکی است ، چرا که خداوند می گوید ، غیر از آن دو بهشت، دو بهشت دیگراست و نگو درجه واحدی است چرا که خداوند می فرماید: درجاتی است که بعضی بالاتر از بعضی دیگر است و این تفاوت به خاطر اعمال می باشد.)

« جنتان من ذهب للمقربین ، و جنتان من ورق لاصحاب الیمین » (سیوطی، 1404 ، 6/146 )


«مُدهامَّتانِ »

«مدهامّتان» از ماده « ادهیمام» و از ریشه «تهمه» ( بروزن تهمه) در اصل به معنی « سیاهی » و «تاریکی شب» است سپس به سبز پررنگ نیز اطلاق شده است واز آنجا که چنین رنگ نشانه نهایت شادابی و طراوت گیاهان و درختان است این تعبیر بیانگر نهایت خرمی آن دو بهشت است.(ابن منظور، 1414 ق ، 12/209)
«فيهما عَينانِ نَضَّاخَتانِ»
” نَضَّاخَتانِ” از ماده “نضخ” به معني فوران آب است.(قرشي،1371، 7/76)

و اين بدان معني نيست كه در آن دو باغ نهرهاي جاري وجود ندارد،ولي خدا براي صاحبان دو جنت اول آب نهرهاي كوچك و بزرگي را از چشمه ها به جريان مي اندازد كه اين امتياز در دو جنت با درجه پايين تر وجود ندارد. و اين چيزي از شأن آنها نمي كاهد،زيرا تنها نجات يافتن از آتش خود فوز بزرگي بوده است و خداوند تعالي گفته است:
«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ» (آل عمران/185)
(همه كس چشنده مرگ است و مزدهاي شما به صورت كامل در روز قيامت به شما خواهد رسيد،پس آن كس كه از آتش بركنار شود و به بهشت درآيد، رستگار شده است،و زندگي دنيا چيزي جز اسباب فريب و سرگرمي نيست). (مدرسي،1419ق، 14/364)



نخل و رمان هر دو جز گروه ميوه ها هستند ولي به خاطر امتيازي كه دارند به صورت جدا ذكر گرديده است.
بعضي از مفسرين پنداشته اند كه اين ميوه در مفهوم “فاكهة” داخل نيست،اشتباه است،زيرا علماي لغت آن را انكار كرده اند،و اصولا عطف “خاص” بر”عام” در مواردي كه امتيازي موجود باشد،كاملا معمول است،چنانكه در آيه 98 سوره بقره آمده است:
«مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ»
(كسي كه دشمن خدا و ملائكه و فرستادگان او و جبرئيل باشد(كافر است)و خداوند دشمن كافران مي باشد)

در آيات فوق از ميان غذاهاي بهشتي مخصوصا روي ميوه ها تكيه شده و از ميان تمام ميوه ها به خصوص خرما و انار را نام مي برد و عجب اينكه به جاي “خرما” ،”درخت نخل” گفته شده ولي در مورد انار نام خود ميوه آمده است و لابد هركدام نكته اي دارد.
اما ذكر خصوص ميوه ها از ميان غذاهاي بهشتي به خاطر اهميتي است كه ميوه ها در تغذيه دارند،تا آنجا كه انسان را موجودي “ميوه خوار” ناميدند و نقش ميوه ها درطراوت و شادابي و نشاط انسان نه تنها از نظر علمي بلكه از نظر تجربه عمومي مردم نيز آشكار شده است.
و اما ذكر درخت نخل به جاي ميوه ممكن است از اين نظر باشد كه درخت نخل علاوه بر ميوه اش از جهات مختلف مورد استفاده است در حالي كه درخت انار چنين نيست، از برگهاي نخل انواع وسائل زندگي از فرش گرفته تا كلاه و لباس و وسيله حمل و نقل و تخت خواب مي بافند و از الياف آن استفاده هاي مختلف مي كنند، بعضي از قسمتهاي آن خواص دارويي دارد و حتي از تنه آن به عنوان ستون براي بعضي عمارتها يا پل براي عبور از نهرها استفاده مي كنند.
و اما انتخاب اين دوميوه از ميان ميوه هاي بهشتي به خاطر تنوع اين دو مي باشد. يكي غالبا در مناطق گرم مي رويد و ديگري در مناطق سرد،يكي ماده قندي دارد،و ديگري ماده اسيدي،يكي از نظر طبيعت گرم است و ديگري از نظر طبيعت سرد،يكي غذاست و ديگري برطرف كننده تشنگي.

دانشمندان غذاشناس مطالب بسياري گفته اند،از جمله روي قدرت پاك كنندگي خون و وجود مقدار قابل ملاحظه اي “ويتامين ث” در آن تكيه كرده اند.
فوائد فراوان ديگري براي انار (شيرين و ترش) در كتب آمده است از جمله تقويت معده،دفع تبهاي صفرايي،يرقان،جرب(بيماري خارش)،تقويت ديد چشم،رفع جراحات مزمن،تقويت لثه،رفع اسهال است.
حديثي از امام صادق(ع) نقل شده:

(به كودكان خود انار دهيد كه موجب رشد سريع آنها است). (مجلسي،1403ق، 66/163و164)

«فانه اسرع لالسنتکم»





«فيهِنَّ خَيراتٌ حِسانٌ»

“خيرات” اصل آن “خيرات” است كه حرف “ي” در آن مجزوم شده و تخفيف يافته پس “الخيرات من النّساء” يعني (الخيّرات من النّساء) كه خير در مرد و زن مذّکر و مؤنث هر دو بكار مي رود و هرگاه با “ي” مجزوم به كار رود يعني با اخلاق خوب و پاك و-خيرات حسان يعني زنان پاك و خوب. (راغب اصفهاني،1412ق، 300)













خلاصه اينكه تمام صفات كمال و جمالي كه در يك همسر مطلوب است وآنچه خوبان همه دارند در آنها جمع است و به همين دليل قرآن در يك تعبير كوتاه و پرمعني از آنها به عنوان “خيرات حسان” تعبير كرده است.



“حور” جمع “حوراء” و “احور” به كسي مي گويند كه سياهي چشمش كاملا مشكي و سفيدي آن كاملا شفاف است و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است.(ابن منظور،1414ق، 4/217)
تعبیر به “مقصورات” اشاره به این است که آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از دیگران مستور و پنهانند.(طریحی،1375، 3/458)
“خیام” جمع “خیمه” است ولی به طوری که در روایات اسلامی آمده خیمه های بهشتی شباهتی به خیمه های این جهان ندارند،از نظر گستردگی و وسعت و زیبایی،این نکته نیز قابل توجه است که “خیمه” طبق آنچه علمای لغت و بعضی از مفسران گفته اند تنها به معنی خیمه های پارچه ای که در میان ما معروف است نمی باشد،بلکه به خانه های چوبی و یا حتی هرخانه مدوری کلمه “خیمه” اطلاق می شودو گاه گفته شده “خیمه” عبارت است از هر خانه ای که از سنگ و مانند آن ساخته نشده باشد.(معطوف،1384،153)
از امام صادق(ع) درباره این آیه سؤال کردند،فرمود: مقصود حوریه هایی است که پیوسته در پرده به سر برده اند و در میان خیمه هایی هستند از درّ و یاقوت و مرجان بر هر خیمه ای چهار در است و بر هر دری هفتاد دربانند و از کرامت الهی هر روزه آنها را به مؤمنان ارمغان کنند.(کلینی،1381ش،201)




«مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ»


“عبقری” در اصل به معنی هرموجودی بی نظیر است و لذا به دانشمندانی که وجود آنها در میان مردم نادر است،”عباقره” می گویند، بسیاری معتقدند کلمه “عبقر” در آغاز اسمی بوده که عرب برای شهر پریان انتخاب کرده بود و از آنجا که این شهر موضوع ناشناخته و نادری بوده،هر موضوع بی نظیر را به آن نسبت می دهند،و “عبقری” می گویند،بعضی نیز گفته اند که “عبقر” شهری بود که بهترین پارچه های ابریشمین را در آن می بافتند.(ابوالفتح رازی،1408ق،183)
و “حسان” جمع “حسن” (بر وزن چمن) به معنی خوب و زیباست.(قرشی،1371، 2/135)
به هرحال این تغییرات همه حاکی از این است که بهشت همه چیزش ممتاز است از جمله میوه ها، غذاها،قصرها،فرشها و خلاصه هر چیزش در نوع خود بی نظیر و بی مانند است بلکه باید گفت این تغییرات نیز هرگز نمی تواند آن مفاهیم بزرگ و بی مانند را در خود جای دهد و تنها شبحی از آن را در ذهن ما ترسیم می کند.

«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»

“تبارک” از ریشه “برک” (بر وزن درک) به معنی سینه شتر است و از آنجا که شتران هنگامی که در جایی می خوابند و ثابت می مانند سینه خود را به زمین می چسبانند این واژه به معنی ثابت ماندن و پایدار و بادوام بودن به کار رفته است و نیز از آنجا که سرمایه بادوام و زوال ناپذیر فوائد زیادی دارد به موجود پر فایده “مبارک” گفته می شود و شایسته ترین کسی که این عنوان برای او سزاوار است ذات پاک خداوند است که سرچشمه همۀ خیرات و برکات می باشد.
این تعبیر به خاطر آن است که در این سوره انواع نعمتهای الهی،در زمین و آسمان، در خلقت بشرو در دنیا و آخرت آمده است و از آنجا که اینها همه از وجود پر برکت پروردگار افاضه می شود، مناسبترین تعبیر همان است که در این آیه آمده است.
زیرا منظور از “اسم” در اینجا اوصاف پروردگار است مخصوصاً صفت “رحمانیت” که منشأ همه این برکات است و به تعبیر دیگر افعال خداوند از صفات او سرچشمه می گیرد،اگر عالم هستی را با نظام آفرید و در همه چیز میزان قرار داد “حکمت” او ایجاب می کرد و اگر قانون عدالت را در همه چیز حکمفرما فرمود “علم و عدل” او ایجاب می کند و اگر مجرمان را در انواع مجازاتهایی که در این سوره اشاره شد گرفتار می سازد “منتقم” بودنش اقتضا می نماید،و اگر مؤمنان صالح را مشمول انواع مواهب معنوی و مادی در این جهان و جهان دیگر قرار می دهد،”فضل و رحمت” واسعه او ایجاب می کند،بنابراین “اسم” او اشاره به “صفات” اوست و صفات او هم عین ذات پاک اوست.
تعبیر “ذی الجلال و الاکرام” اشاره ای است به تمام صفات جمال و جلال او و همچنین نام “الرحمن” که سوره با آن شروع شده است.(مکارم شیرازی،1374، 186و187)
سوره با کلمه “الرحمن” شروع شد و با توصیف “الرحمن” با جمله تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام” خاتمه پیدا می کند،اشاره به اینکه آنچه که در عالم به وجود آمده است از اول تا آخر عالم،دنیا و آخرت،تمام اینها به اسم “رحمن” به وجود آمده است.(مطهری،1372، 6/79)
در آیه 27 سوره بعد از ذکر نعمتهای مختلف معنوی و مادی دنیا می فرماید:«وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ »و در پایان سوره بعد از ذکر انواع نعمتهای بهشتی می فرماید:
«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»
این دو تعبیر بیانگر این واقعیت است که همه خطوط به ذات پاک او منتهی می شود و هرچه هست از ناحیه او است،دنیا از ناحیه اوست و عقبی نیز از ناحیه او است و جلال واکرام او همه چیز را فرا گرفته است .
در حدیثی از امام باقر(ع) آمده که در تفسیر آیه«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» فرمود:



نتیجه


خداوند به انسان آفرینش نیکویی بخشید و بزرگش داشت و سخن گفتن را به او آموخت تا بر بسیاری از موجودات برتری داشته باشد.مهم ترین حکمت در آفرینش انسان و کاینات آن است که پروردگار در هر چیز برای آفریدگانش شناخته شود و در هیچ چیز نسبت به او نادان نمانند و چنان که شایسته است به پرستش و عبادت بپردازند و به هیچ چیز ننگرند مگر آنکه پیش از دیدن و در ضمن دیدن و پس از دیدن او را با آن چیز ببینید.و این بدین معنی نیست که خداوند منان به پرستش نیاز دارد،بلکه همه نیازمند اویند.
بدین گونه که آشکارترین جنبه در آفرینش ظهور رحمت خداست.او انسان را غرق در دریایی از نعمتها و بخششها کرده است پس آفرینش او رحمت است و تعلیم یافتن و سخن گفتن او نیز نعمتی است،با اندیشه خود در جهان پیرامون خویش به گردش می پردازد.و خورشید و ماه و ستارگان و درختان و آسمان و میزان را مشاهده می کند. زمین،آنچه در آن است، نیز نعمت است و این همه آفریده شده تا یک نظام استوار به مصلحت انسان و دیگر آفریدگان طرح ریزی شده باشد.اگر این چیزها نبود،آدمی راهی برای زنده ماندن پیدا نمی کرد،زیرا خورشید و ماه آثاری مستقیم در زندگی انسان دارند.دریاها را نیز با ذخائرگرانبهایشان آفرید تا وسیله‌ای باشد برای پدید آمدن بعضی از متاع‌های مورد استفاده انسانها.اینها همه نعمتهایی است که خداوند در این دنیا به بندگان خود عنایت کرده است.






نهج البلاغه، شريف رضي،محمدبن حسين(1387) ، ترجمه دشتي،مشهد،آستان قدس رضوي،چاپ دهم



4.ابوالفتوح رازی،حسین بن علی(1408ق)روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، مشهد،بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.

6.اميني،عبدالحسين(1386)الغدير،تهران،بنيادبعثت




11.__________________ (1376)الامالي شيخ صدوق،تهران،كتابچي،چاپ ششم





















33.روحانی،سید محمد حسین(1370)کامل بن اثیر،شابک،اساطیر.

35.ری شهری،محمد(1386) میزان الحکمه،بی جا،دارالحدیث.







43.طیب،سیدعبدالحسین(1378) اطیب البیان فی تفسیر القرآن،تهران،انتشارات اسلام، چاپ دوم.
44 .طوسی،محمدبن حسن(بی تا) التبیان فی تفسیرالقرآن،بیروت،دارالاحیاء التراث العربی.
45.طبرسی، فضل بن حسن(1372) مجمع البیان فی تفسیر القرآن،تهران، اتنشارات ناصر خسرو، چاپ سوم.

47.طباطبایی،سید محمد حسین(1417ق) المیزان فی تفسیر القرآن،قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم.





53.____________________________تفسیرکبیر،بیروت،دارالاحیاءالتراث العربی، چاپ سوم.






60.قمی ،علی بن ابراهیم(1367)تفسیر قمی،قم،دارالکتاب،چاپ چهارم.


63.کلینی، محمد بن یعقوب(1407ق)الکافی،تهران،دارالکتب اسلامیه، چاپ چهارم. 64.گنابادی،سلطان محمد(1408ق) بیان السعاده فی مقامات العباده،بیروت،موسسه العلمی للمطبوعات،چاپ دوم.






71.مجلسی،محمدباقر(1403ق) بحارالانوار،بیروت،دارالاحیاءالتراث العربی،چاپ دوم.
72.مراغی،احمدبن مصطفی(بی تا)تفسیر مراغی،بیروت،دارالاحیاءالتراث العربی.







 

Abstract
Divine wisdom and education, with the love and mercy of God and all His creatures, and creatures of the world are in the scope of development, understanding God’s mercy and grace and kindness of the human right to insight and profound insight, and her life is associated with transformation. Rahman what it takes? data. Human creation, education, and the arithmetic, mental and physical food, raising the creation of the heavens and the earth with its benefits and blessings of heaven, and served as the earthly blessings, including gardens, fountains, fruit, wives beautiful, faithful and kind Lbas•hav … as is the heavenly blessings. And a brief mention of the fate of the perpetrators have been to hell and as a warning to humans is known as mercy.
Keywords:
Surah Rahman, mercy, blessings, –poral, heavenly blessings
خرید و دانلود

Related posts:

-- (103)_139.doc
(ارزیابی مدلهای تبین گر طراحی معماری به منظور ارتقاء جایگاه محتوا در آنها)
بهبود عمر گلجایی¬گلهای شاخه بریده رز، آفتابگردان و لیسیانتوس با استفاده از سدیم نیتروپروساید

پاسخ دهید

آخرین دیدگاه‌ها
دسته‌ها

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه ارشد حسابداری: بررسی موانع بکارگیری اطلاعات حسابداری کافی بر تصمیم گیری از دیدگاه مدیران بانک تجارت استان چهارمحال و بختیاری

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه ارشد :تاثیر اقلیم در تیپولوژی معماری شهرستان گنبد

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه:بررسی ویژگی های مشاغل غیررسمی شهرستان زابل

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد بررسی سیاست های انرژی اتحادیه اروپا در قبال تحریم های جدید نفتی ایران

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد شناسایی میزان نشاط اجتماعی در بین شهروندان شهر بوشهر

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد ارتش و دولـت دکتر مصـدق

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی: بررسی میزان گرایش وعلل ترک خدمت کارکنان سازمان آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران

دانلود  رایگان متن کامل پایان نامه ارشد : بررسي و تحليل قصه‌هاي محلي استان کهگيلويه و بويراحمد

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد بهینه‌سازی همزمان مصرف انرژی و عملکرد قطار در سیستم‌های راه‌آهن برقی

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد بررسی نفوذ آب شور از کویر چاه جم به آبخوان دشت دامغان در استان سمنان

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه کارشناسی ارشد:بررسی تاثیر فناوری اطلاعات بر عملکرد شرکت پتروشیمی پار

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه ارشد : بررسی اثر حضور الگوهایی از معایب ساخت در طراحی مخازن کامپوزیتی

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه كارشناسي ارشد رشته تربیت بدنی: بررسی ویژگی های شغلی کارکنان ادارات کل ورزش جوانان استان کهگیلویه و بویر احمد بر اساس مدل JCM

دانلود رایگان متن کامل پایان نامه ارشد : مرکز توریست درمانی خلیج فارس

مهندسی معدن (نشریه بلور)

مهندسی متالورژی (نشریه کاوه)

ریاضی و علوم کامپیوتر (سیگما)

 

 

 

 

 

 

 

پایگاه اطلاعات پژوهشی ایران

پایگاه نشریات وزارت علوم

پایگاه نشریات وزارت بهداشت

طرح پروانه ها

مجلات علمی مصوب گروه پزشکي

مجلات علمی مصوب گروه کشاورزي

مجلات علمی مصوب گروه دامپزشکي

مجلات علمی مصوب گروه فنی مهندسي

مجلات علمی مصوب گروه علوم پايه

مجلات علمی مصوب گروه علوم انسانی

مجلات علمی مصوب حوزوي

مجلات علمی مصوب دانشگاه آزاد اسلامی

نشريات تخصصی کليه موضوعات

 

 

– انجمن علمی پروستودونتیست های ایران 
– انجمن ارتودنتیست های ایران 
– سامانه آموزش مداوم جامعه پزشکی 
– مشاوران سلامت دهان و دندان 
 

 

سامانه ملی ثبت پایان‎نامه، رساله و پیشنهاده

سامانه‌ پیشینه‌ پژوهش

سامانه‌ عرضه و تقاضای پژوهش (ساعت)

سامانه‌ همانندجو

 

سامانه‌ عضویت فراگیر کتابخانه‌ها (غدیر)

سامانه ارتباطات مجازی (سام)

دانشجویان زبان و ادبیات انگلیسی 


 

 

 

Related Posts

پایان نامه ها

-پایان نامه حقوقپایان نامه رشته حقوقدانلود پایان

Please enter banners and links.-پایان نامه حقوق پایان نامه رشته حقوق دانلود پایان نامه حقوقی پایان نامه حقوقی دانلود پایان نامه رشته حقوق (سایت مرجع پایان نامه حقوق) (سایت پایان نامه حقوق) (سایت دانلود پایان Read more…

پایان نامه ها

پایان نامهi– (247)

Please enter banners and links.\s دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی ساری دانشکده منابع طبیعی گروه مهندسی چوب و کاغذ پایان‌نامه برای دریافت درجه‌ی کارشناسی ارشد در رشته‌ی حفاظت و اصلاح عنوان: اثر اصلاح ترکیبی Read more…

paya بازدید : 144 پنجشنبه 09 شهریور 1396 زمان : 15:18 نظرات (0)
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 51
  • بازدید ماه : 143
  • بازدید سال : 808
  • بازدید کلی : 4,034